گذشته

1.4K 252 105
                                    

_اون دوسم نداره. فقط یه منفعته سیدنی

زین با بغض گفت و روی تختش بیشتر توی خودش جمع شد.

_انتظار بیشتر داشتی؟

زین با ناباوری به سیدنی نگاه کرد. چطور بعد از این همه عذاب زین این حرفو میزنه؟

_سیدنی... من فقط میخوام اون دوسم داشته باشه

سیدنی نیشخندی به زین زد و از روی صندلی بلند شد.

_تو همیشه بیشتر میخوای زین

_مگه من چی خواستم؟

زین حق به جانب گفت و سیدنی با یه نگاه واقعا زین بهش نگاه کرد.

_اولش فقط یه اسم بود. بعدش تو فقط میخواستی بهش فکر کنی. بعد تو فقط میخواستی تو رویاهات ببینیش. بعد از اون فقط میخواستی اونور محوطه ببینیش. تبدیل شد فقط یه حسه. فقط عاشقشم. فقط یه منفعته و حالا‌... تو ازش میخوای تا عاشقت بشه؟ زین این خیلی زیادیه

_تو از عشق چی میدونی؟

زین طلبکارانه پرسید‌. حرفای سیدنی زیادی درست بودن که زین بخواد بپذیرتشون.

_تویی که تا حالا تو زندگیت عاشق نشدی. تویی که از عشق فقط یه توضیح میدونی تا توی کتابات بنویسی. تو چه میفهمی وقتی من میگم نمی‌تونم بدون اون  زندگی کنم؟ بدون عشقش من چی میشم؟ هیچی. ما بدون عشق هیچی نیستیم سیدنی. برای همینه که تا آخر عمرت تنها میمونی

و بعدش زین ساکت شد وقتی نگاه آسیب دیده‌ی سیدنی رو دید. چشمای خالی که حالا از درد پر شده بودن، به زین فهموند چه حرفایی زده و چه گندی بالا آورده.

_سید...

_نگهش دار 6

سیدنی از اتاق زین بیرون رفت و فقط میخواست از محوطه‌ی خودش رد بشه و بره پیش حواس پرتیش. اون توی راهش لویی رو نادیده گرفت اما وقتی دست قدرتمندی بازوشو گرفت سر جاش وایساد.

_چیه؟

اون به یکی از نگهبانای هری پرید و وقتی فهمید کی دستشو گرفته تعجب کرد.

_باید با ما بیای بالا

سیدنی به لویی نگاه کرد که مثل اون تهجب زده بود. سری تکون داد و با نگهبان بالا رفت‌.

لویی به سمت اتاق زین دوید و درشو باز کرد. هنوز نگاه نگرانش به نگهبانی بود که سیدنی رو برد.

_تو میدونی چرا دارن سیدنی رو میبیرن؟

لویی سرشو سمت زین برگردوند و وقتی چشمای قرمز زینو دید. سریع به سمتش رفت.

_زین؟ زین چی شده؟

_لعنتی کجا بردنش؟

زین خواست بلند شه که لویی گرفتش.

Benefit (Ziam) Where stories live. Discover now