شاید

1.2K 244 47
                                    

Unedited

_میخواستی منو ببینی... رئیس

زین رئیس رو با کراهت گفت و با نفرت توی چشماش جلوی هری وایساد.

هری مدادی که دستش بود رو زمین انداخت و با نیشخند به زین نگاه کرد.

_به نظر میرسه یه شورشی جدید داریم

_شاید یه چیز بیشتر

هری بلند زد زیر خنده و با ناباوری به زین نگاه کرد. شروع کرد به دست زدن برای زین و از جاش بلند شد. سر تا پای زین رو نگاه کرد و گفت.

_به خودت نگاه کن زین. بزار بهت بگم با خودت چی فکر میکنی. تو فکر میکنی میتونی این قرنتینه رو تغییر بدی. فکر میکنی میتونی عدالت رو بیاری روی کار.‌ اما بزار یه چیزی رو بهت بگم

هری دقیقا جلوی زین وایساد و بخاطر قد بلندش سرش رو خم کرد تا به چشمای پر از نفرت زین نگاه کنه‌.

_تو همچنان همون پسر بچه‌ی کوچیکی که عاشق لیامه

وقتی که هری اسم لیام رو آورد زین به خودش لرزید. برای یک ثانیه به خودش لرزید و سرش رو پایین انداخت.

_کی‌ مونده که خودتو پشتش قایم کنی 6؟ سیدنی رفته. لیام یه مینه. فکر میکنی تنهایی میتونی از پسش بر بیای؟

هری از زین دور شد و به نمای بیرون‌ نگاه کرد. خورشید دقیقا جلوی چشماش بود.

_سیدنی دو هزار سال زندگی کرد. دقیقا هم سن من. از وقتی که این قرنتینه به وجود اومد اون اینجا بود و سعی کرد همه چیز رو خوب کنه... بهم بگو اون دختر قدرتمتد الان کجاست؟

اون دختر کجاست؟ فقط خدا میدونه. خدا کیه؟ زین نمیدونه. فقط اسمشو شنیده. نه دیدتش نه حتی توی لحظه‌های تنهایی حسش کرده.

خدا... خدا عادله؟ اگه عادله پس چرا الان سیدنی باید نباشه و هری همچنان این قرنتینه رو داشته باشه. گاهی اوقات به عدالت خدا که هیچ. به خود کلمه‌ی عدالتم شک میکنم.

_دختر قدرتمندی وجود نداره

زین گفت و سرشو بالا گرفت. به خورشیدی که می‌درخشید نگاه کرد. از اتاق هری، منظرش قشنگ تره.

_فقط منم هری.‌ زین. من قدرتمند نیستم. اما من دیوونه ام. خیلیم دیوونه‌ام

هری از گوشه‌ی چشمش به زین نگاه کرد و این دفعه کامل برگشت.

_تو منو دیوونه کردی هری.‌ منم به راحتی دیوونه نمیشم اما اگر بشم... میخوام اون طرفو نابود کنم

_میتونم زودتر نابودت کنم

_چطوری؟ منم میندازی تو جعبه‌ی شکنجه؟ پس زنگ بزن اون جعبه‌ی لعنتی رو بیارن

_اطرافیانت رو نابود میکنم

_نه کسی رو دارم که عاشقش باشم و نه دوستی که بتونی بهش صدمه بزنی

Benefit (Ziam) Where stories live. Discover now