خراب

1.6K 243 115
                                    

زین هنوز مثل احمقا میخندید‌. بعد از دو روز اون هنوزم میتونست بوی لیام رو روی بالشتش حس کنه و ته دلش قلقلکش بیاد.

این زین دیگه برای همه عادی شده بود. زینی که صبح با یه لبخند از خواب بیدار بشه. به جوکای لویی بخنده و با نایل خوش و بش کنه.

و امروز لبخند زین حتی پررنگ تر هم شده بود. چون میخواست از دیوار رد بشه. ولی اینبار نه بخاطر اینکه زیر چشمی به لیام نگاه کنه‌. پری رو با فکر لیام ببوسه و ...

نه، زین میرفت تا اینبار خود لیامو ببینه. توی آغوش اون باشه، از گرمای بدن لیام لذت ببره. هرچند تمام این فقط یه منفعته.

با هیجان و استرسی که داشت رو به روی دیوار وایساد. اگه الکس تیکه تیکه‌ش کنه چی؟ اگه اینبار حتی اد هم بهش ملحق بشه چی؟؟ زین یه نفس عمیق کشید و با خودش گفت:«نترس، لیام اونجاست.»

بعد پاشو از محوطه‌ی خودشون بیرون گذاشت. باز نگاه های خیره‌ی همه رو روی خودش حس کرد. سعی کرد هرچه زودتر خودشو به اتاق 9 برسونه اما مثل اینکه شانس باهاش یار نبود.

_6

اون اسمشو داد زد و زین برگشت‌. استرسش بیشتر شد. وقتی دوباره اون چشمای آبی رو دید، حس کرد برای یه لحظه از خودش متنفر شد.

_4

زین زیر لب زمزمه کرد و منتظر جواب پری شد.

_نگران نباش. اومدم برای رفتار برادرام معذرت خواهی کنم

زین گیج شده بود. این دختر عقلشو از دست داده بود؟

_چی؟

اون گفت و پری با نگاهش فهموند که زایه نباشه.

_ببین میدونم الان باید مثل دشمنای همدیگه رفتار کنیم. اما من واقعا نمی‌خوام دشمنت باشم 6 تو آدم فوق‌العاده ای هستی. دلیلی برای تنفر ازت ندارم

پری زمزمه کرد و زین فکر‌میکرد که شاید داره خواب میبینه. طبق محاسباتش پری الان باید یه مشت بهش میزد و ازش‌ متنفر می‌بود. اما این دختر الان رو‌به روشه و بهش میگه که دشمنش نیست. توی این قرنتینه داره چه اتفاقی میفته؟

_6

صدای لیام باعث شد سر زین برگرده و با چشمای شکلاتی ملاقات کنه. دیگه نگاه ترسناکه بقیه مهم نبود. قضاوتاشون مهم نبود. الان که لیام دستشو دور‌کمر زین گذاشته بود و اونو توی سینه‌ی خودش پناه داده بود دیگه هیچ‌چیز نه دیده میشد، نه شنیده میشد و نه مهم بود.

_مواظب باش... 6

پری گفت و سعی میکرد صداشو با نفرت پر کنه تا کسی شک نکنه که اون با زین مشکلی نداره.

لیام زینو بیشتر توی بغل خودش جا داد و زین حس‌کرد که داره قرمز میشه. اونا به سمت اتاق لیام رفتن و لیام بعد از ورودشون درو بست.

Benefit (Ziam) Where stories live. Discover now