سیندرلا بدون لنگه کفش

1.3K 250 106
                                    

Recomende

Nancy mulligan_ed sheeran

لیام کنار اشتون وایستاده بود. هیچ‌ چیز راجب این مهمونی براش باحال نبود. همه چیز کسل کننده و آروم بود. البته این چیزی بود که لیام فکر میکرد، وگرنه توی مهمونی های بی نقص قرنتینه استایلز هیچ چیز حوصله سر بر نیست.

مشکل از خود لیام بود، هیچوقت آدم مهمونی ها نبود. ترجیح میداد یه کتاب بگیره دستشو و رو تختش لم بده، در حالی که کلی خوراکی دور و برشه.

پوفی کرد و دستشو لای موهاش کشید. فقط میخواست یه نفرو پیدا کنه، به رقص دعوتش کنه و بعد خیلی زود این مهمونی رو به اتمام برسونه. چون آخر مهمونی که همه مست و پاتیلن قراره یه دعوای جانانه بین مد و مین ها رخ بده.

شروع گرد به اسکن کردن اتاق، دخترایی بودن که لباسای شب شیکی پوشیده بودن. اما لیام بین کسایی که کت و شلوار پوشیده بودن دنبال یه نفر بود.

بالاخره تونست یه پسرو پیدا کنه‌‌. یه پسر با موهای طلایی به بار تکیه داده بود و داشت جرعه جرعه از نوشیدنیش میخورد. ماسک سفیدی به صورتش زده بود و ته ریش مشکی داشت. این یکم غیر عادی بود و‌ باعث میشد لیام بخواد تا آخر شب به اون پسر زل بزنه.

اون یه جرعه دیگه از نوشیدنیش خورد و نگاهش به لیام افتاد، اون تا فهمید لیامم بهش زل زده سریع روشو برگردوند و یه قلب بزرگ از نوشیدنیش خورد. همین برای لیام کافی بود تا دور لبشو خیس کنه(عادتی که وقتی از یکی خوشش اومده و میخواد بره سراغش) و به سمت اون پسر قدم برداره.

_میتونم به یه نوشیدنی دعوتتون کنم؟

این صدا اینقدر گرم بود که باعث شد گوش زین قرمز بشه و کل وجودش گر بگیره.

سعی کرد خونسرد به نظر بیاد پس یه نیشخند تحویل لیام داد و سرشو به نشونه ی آره تکون داد.
لیام متصدی بار رو صدا زد و ازش خواست دوتا شامپاین براشون بیاره.

_خب، من 9 ام

لیام خودشو معرفی کرد

_میتونم اسم همچین پسر زیبایی رو بپرسم؟

زین خنده ی کرد و سعی کرد کشش بده چونکه اون لعنتی هیچ نظری نداشت جواب لیامو چی بده. اون برای یک لحظه‌ام به ذهنش خطور نکرده بود که لیام قراره نزدیکش بشه. چه برسه به حرف زدن باهاش.

_فکر نمیکنی برای گفتن این یکم زوده؟

_و چرا؟

_من معمولا اولش به رقص دعوت میشم

همون موقع متصدی بار نوشیدنی هاشونو آورد و لیام تشکر کوچکی کرد، درحالی که زین  یک جرعه دیگه از شامپاینشو خورد تا بتونه استرسو از بدنش خارج کنه‌.

اونا توی سکوت نشستن و شروع به نوشیدن شامپانشون کردن. نگاه لیام تمام مدت روی زین بود و زین میتونست به خوبی اینو حس کنه. برای همین کف دستش شروع به عرق کردن کرد.

Benefit (Ziam) Where stories live. Discover now