چهل و دومین یادداشتی که راجب اوست!

2.9K 366 315
                                    

" عشق با انتظار قشنگ تر میشه.
اینو مامان بهم میگه اما اینطور فکر نمیکنم.
دارم فکر میکنم، انتظار و کشیدن درد دوری کسی که دوسش داری فقط از بیرون باشکوهه.
وقتی گرفتارش میشی، میفهمی که هیچ جذابیت و زیبایی خاصی نداره.

امروز صبح وقتی از هری راجب وقت رفتنش پرسیدم بهم گفت: بهت نمیگم برای چه ساعتی بلیط دارم یا کِی میخوام برم. اینطوری فکر میکنی هنوز تو خونه ام مشغول جمع کردن وسایلم هستم. اما وقتی ساعت رفتنم رو بدونی، چشمات مدام دنبال عقربه ها میدوئن. من بهت پیام میدم. پس تو فکر میکنی که هنوز تو خونه ام هستم و بهت نزدیکم.

اما میدونم که اون رفته. این رو حس میکنم. وگرنه دلیلی نداره قلبم بیخودی این همه بیتابی کنه.

چسب زخمی که توی خونه اش دور انگشت پام بست و روش نوشت :) هـ . رو چسبوندم گوشه آینه.
دلم که تنگ میشه بهش نگاه میکنم و یاد چیزی که برام روی کاغذ نوشت میفتم.
هر وقت دلت تنگ شد، کافیه بهش نگاه کنی. اونوقت میینی که دارم بهت لبخند میزنم.

دو روزه که نبودش رو حس میکم و جرات نمیکنم به خونه اش سر بزنم.
میخوام خودمو با حرفش گول بزنم. فکر کنم هنوز نرفته و هروقت دلتنگیم به سقفش رسید برم و بهش سر بزنم.

همین نیم ساعت پیش احوالش رو پرسیدم.
هنوز بهم جوابی نداده.
هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی، جواب ندادن به اس مسم بشه بزرگترین نگرانیم.

لحظه ها کند میگذرن.
انگار نمیخوان که بگذرن.
مامان همش باهام سر جنگ داره و میگه تو همین دو روزه خیلی تنبل شدم.
ولی من تنبل نشدم. حس نبودن اونی که دوسش دارم باعث میشه که نخوام تن به هیچکاری بدم.

توی مسافرت که بودیم، یه جایی بود توی ساحل که قایق کرایه میدادن.
بزار از اولش بگم.
حس میکنم مرور خاطرات حس بهتری بهم میدن.

هری یه شلوارک مشکی که توش راه راه زرد و قرمز و آبی داشت پوشیده بود با یه تیشرت سفید و عینک آفتابی به چشم داشت.

من یه کلاه حصیری پوشیده بودم با یه پیرهن سفید و دامن مشی که تا زیر زانوهام میومد.

ما رفتیم توی ساحل و با هم بستنی خوردیم و بعد اون قایق های کرایه ای رو دیدیم.
قایق هارو به هری نشون دادم و با ذوق گفتم: عشقم!! بیا امتحانش کنیم!
اون خوشش میومد وقتی عشقم صداش میزدم.
چون بلافاصله برمیگشت و با لبهای خندونی که روی هم فشارشون میداد و باعث میشدن اون چال لعنتی گونه اش مشخص بشه، بهم نگاه میکرد.

اون لحظه هم دقیقا همینطوری بهم نگاه کرد و من دستمو دور بازوش حلقه کردم. با انگشت به گونه ام اشاره کردم و گفتم: اگه موافقی یه بوس بزار اینجا.
اون خندید و گونه ام رو همونطوری که می خندیدم بوسید.

بعد یکی از قایق ها رو کرایه کردیم.
از همینایی که میشینی توش و پا میزنی.
با ذوق و شوق قایق رو از توی ساحل انداختیم تو آب و وقتی

Call my name - Harry styles - CompleteWhere stories live. Discover now