" دیروز تو ایستگاه اتوبوس دیدمش.
کنارش که ایستادم، تازه واسه اولین بار متوجه شدم که قدم تا شونه اش میرسه.
سلام کردم.
روشو سمتم برگردوند و جوری سر کج کرد و نگاهم کرد که انگار می خواست بگه چی از جون من میخوای که هر دفعه سلام می کنی؟
من اهمیت ندادم و پرسیدم: خوبی؟
نگاهش از روم تکون خورد و به پشت سرم دوخته شد.
برگشتم و اتوبوس رو دیدم.
اتوبوس که ایستاد، سوار شد. منم سوار شدم.
روی اولین صندلی کنار پنجره نشست.
خواستم رو صندلی کناریش بشینم تا باهاش حرف بزنم و کشفش کنم، که کوله پشتیش رو انداخت رو صندلی کنارش.
رو یه صندلی دیگه نشستم.
فکر میکنه بیخیالش میشم. هنوز منو نشناخته. "
VOCÊ ESTÁ LENDO
Call my name - Harry styles - Complete
Fanficصدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش - سهراب سپهری