سیزدهمین یادداشتی که راجب اوست!

3.2K 449 55
                                    

" خب...

ما باز همدیگرو تو ایستگاه اتوبوس دیدم و اون هندزفری تو گوشش داشت.

من کنارش ایستادم و اون که متوجه حضورم شده بود سمتم برگشت.

من دوباره از اون لبخندای " سلام چطوری؟ " تحویلش دادم و اون چشمهاشو چرخوند و سر تکون داد ، که خب من شک ندارم معنی اون حرکت این بود: " اوه خدایا باز این کنه ی سلام کن پیداش شد. " و خب.. هههه منو میگه! کنه ی سلام کن.

ولی من حرف نزدم. راستش نمیخوام دیگه حرف بزنم.

پشت سر هم داخل آموزشگاه شدیم. اون جلوتر از من راه میرفت. از عمد پامو پشت کفشش گذاشتم.

اون حتی برنگشت ببینه چه اتفاقی افتاده!!!

لنگ درازشو جمع کرد و کوتاه شد و پشت کفششو بالا کشید و بعد دوباره راه افتاد.

میتونم قسم بخورم این یارو در حد مرگ از من متنفره!

ولی نه قسم نمیخورم...

خب.. چمیدونم. من که تو مغز اون نیستم.

به هرحال.. یه چرتی بود که گفتم. "

Call my name - Harry styles - CompleteOnde histórias criam vida. Descubra agora