Day 1, New York, 10:25 p.m( S 1)
توي راهروي اداره بودم
صداي تلفنا روانيم كرده بود!
باصداي بلند گفتم:يكي اين تلفن هاي لعنتي رو جواب بده!
چرا فقط نشستين؟؟؟ بي مصرفا!!!ي سيگار روشن كردم!
ديدم يه نفر داره با سرعت ب سمتم مياد!
كارگاه...؟ كاراگاه؟؟؟
(نفس نفس ميزد)
-كاراگاه؟ردشو گرفتيم....!
گفتم چي؟
-ردشو گرفتيم!
سريع برگشتم ب اتاقم و كتمو برداشتم!سايمون تا كمر رفته بود توي كشوي پرونده ها!
-وات د فاااك؟سايمون؟داري چه غلطي ميكني؟
ترسيد.
- زين،لوكيشن اون روانيو پيدا كرديم..بايد سريع بريم ب محل گزارش شده!
رفتم بيرون اتاق گفتم: جيمي تو با من بيا!
سايمون....كامرون...شما دوتا!!
سريع راه افتاديم.
سايمون و كامرون زودتر راه افتادن.
.
.
.
هوا باروني بود و باد شديدي مي وزيد.
از ماشين پياده شدم!
مردم تجمع كرده بودند!
داد زدم:
-كامرون!!!مردم!!!!!
همه از اينجا دور شين!
از بين مردم رد شدم و با جسد ي دختر نهايتا١٢-١٣ ساله مواجه شدم!
نشستم!!
جسدشو نگاه كردم!
هيچ اثري از شليك يا زخم نبود!
نه....گردنش كبوده!
-جيمي؟
-بله كاراگاه؟
-گزارشو برام بيار!
جيمي يكم نگران بود.... با ترس گفت
- قربان هيچ گزارشي داده نشده!
بلند شدم.... يهو برق منطقه قطع شد!
و بلافاصله وصل شد.....كامرون و سايمون سمت اومدن!
پليس منظقه رسيدن!
كامرون؟
چيزي پيدا نكردين؟
-كاراگاه...٣٠ متر بالاتر يه ماشين فورد پارك شده...ما نتونستيم نزديكش بشيم!
در حالي ك با عصبانيت داشتم راه ميرفتم گفتم(چرااااا؟)
سايمون با خونسردي گفت:
-چون از مردم پرسيديم گفتن:
يه نفر سعي داشته روشنش كنه ولي وقتي روشن نشده پياده رفته!ب ماشين رسيدم!
دو دستامو كنار صورتم گرفتم تا كه بتونم راحتر از شيشه ي جلو توي ماشينو ببينم...اما كسي نبود!
با ي دستمال دستگيره ي در راننده رو گرفتم....فاك...ماشين بازه!
سوارش شدم...داشبوردشو باز كردم..مدارك ماشين بود.
-كاراگاه ؟؟؟
-هيشششش
نوشته بود : هري استايلز،دانشجو،سن ٢٤.
مداركو گذاشتم توي كيفم!
پياده شدم ، ي نفس عميق كشيدم!
در رو محكم بستم و راه افتادم...
كامرون:
-كاراگاه ؟؟؟؟كجا؟؟؟؟
-اداره....
.خودمو رسوندم اداره!
مداركو انداختم روي ميز مگي!!
-مگي اطلاعات اينو برام اماده كن!همين الان!
در حالي ك داشتم كتمو درمياوردم در اتاقمو باز كردم!
كتمو پرت كردم روي صندلي و ي سيگار روشن كردم!
گوشيم زنگ خورد!
مامانم بود!جواب ندادم
گوشيمو پرت كردم روي ميز!
مگي خودشو بعد چند دقيقه رسوند!
-كارگاه؟ميتونم بيام داخل؟
-بيا
چي پيدا كردي؟
-اسمش هري استايلز عه،٢٤ سالشه، بريتانيايي و دانشجوي رشته ي ادبيات فرانسه،مجرده و ادرسش هم اينجا هست!
- سوء پيشينه...؟
-نه قربان!
-باشه ممنون ميتوني بري!
پرونده رو برداشتم و سيگار دوم رو روشن كردم و ادرسشو ديدم...حدودا نيم ساعت راهه تا اونجا!
بايد فردا برم.....
![](https://img.wattpad.com/cover/141647920-288-k134477.jpg)
YOU ARE READING
Can I Hide Him?(Z.S)
Fanfictionماهر مشكلي رو حل ميكنيم به مشكل بزرگتري برميخوريم...داستان زندگي ما چيه؟ گذشته ي تاريك من يا آينده ي تاريك تو؟ [تكميل شده در تاريخ 3/nov/18]