Harry's (pov)
-اوه شت...گند زدم..
زين؟؟؟؟+چي شده هز؟
وات د...چيكار كردي تو؟(اول نگران به نظر ميرسيد ولي بعد با ديدن املت سوخته و پنكيك هاي داغون من روي گاز خندش گرفت)
(خوب چيكار كنم...من زياد تو اشپزي خوب نيستم)-ميخواستم قبل از اينكه بريم بيرون صبحونه بخوريم...
+ميدونم هز..ولي تو...
بيا...ناراحت نباش..برميگرديم اينجا رو تميز ميكنيم..
فعلا برو اماده شو...
بشقابو روي ميز كوبيدم و دهنمو كج كردم و از توي اشپزخونه اومدم بيرون...زين اماده بود..فقط داشت يقه ي پيرهن سورمه اي ش رو جلو ايينه صاف ميكرد..
رفتم توي اتاق اماده شدم...
يه هودي مشكي تنم كرد و دستي توي موهام كشيدم و رفتم دم در
-زين؟من امادم..يه صداي ضعيفي بهم رسيد
+اومدمبوتامو پام كردم و گوشيمو دراوردم و ديدم ك ليام جواب پياممو داده..
(هي هري...اره امروز بيا دانشگاه...ساعت ٩ همه هستيم)
-اوكي..
جوابشو دادم و گوشيمو گذاشتم توي جيب هوديم و دستامو هم همينطور...
دوباره زينو با صداي بلندتر صدا زدم
-زينننن؟بيا ديگه+اومدم اومدم
پله ها رو سريع ميومد پايين و كفاششو پاش كرد و رفتيم بيرون
خداي من چقد اين پسر ظاهرش براش مهمه...
يه كت چرم...يه پيرهن...يه شلوار پارچه اي..
هووومسوار ماشين شديم و زين ماشينو روشن كرد
+هز؟كجا ميري امروز؟با من مياي اداره؟-اومم..نه...راستش با ليام قرار دارم...بايد برم دانشگاه..
+باشه..پس قبلش بريم يه چيزي بخوريم؟
-نه خودم يه چيزي ميخورم...تو ديرت ميشه.
برو.+مطمئني؟
-اره.
سرمو بلند كردم ديدم همونجوري داره نگام ميكنه و يه دستش رو فرمونه و پشت چراغ قرمز ايستاده...
من تا حالا سرم تو موبايلم بود..
نگاش كردم...
ديدم خيلي راه نيست تا دانشگاه...هواهم فقط ابريه...رفتم جلوتر..لباشو اينقد سريع بوسيدم ك نتونست بوسه مو پس بده..
-باي بيب...+ا..ا..هري؟؟؟كجا؟؟
سرشو خم كرده بود تا از شيشه شاگرد منو ببينه..
-خودم ميرم...تو ديرت ميشه.
عصبي شد
كمربندشو باز كرد و پياده شد..
اومد دنبالم..
+برو بشين ميرسونمت...
-نه ميخوام راه برم..
شب بيا دنبالم خوبه؟بريم كلاب؟؟
مشروب بخوريم؟

ESTÁS LEYENDO
Can I Hide Him?(Z.S)
Fanfictionماهر مشكلي رو حل ميكنيم به مشكل بزرگتري برميخوريم...داستان زندگي ما چيه؟ گذشته ي تاريك من يا آينده ي تاريك تو؟ [تكميل شده در تاريخ 3/nov/18]