Chapter 7 (2)

595 84 96
                                        





Harry's (pov)
-اوه شت...گند زدم..
زين؟؟؟؟

+چي شده هز؟

وات د...چيكار كردي تو؟(اول نگران به نظر ميرسيد ولي بعد با ديدن املت سوخته و پنكيك هاي داغون من روي گاز خندش گرفت)
(خوب چيكار كنم...من زياد تو اشپزي خوب نيستم)

-ميخواستم قبل از اينكه بريم بيرون صبحونه بخوريم...

+ميدونم هز..ولي تو...
بيا...ناراحت نباش..برميگرديم اينجا رو تميز ميكنيم..
فعلا برو اماده شو...
بشقابو روي ميز كوبيدم و دهنمو كج كردم و از توي اشپزخونه اومدم بيرون...

زين اماده بود..فقط داشت يقه ي پيرهن سورمه اي ش رو جلو ايينه صاف ميكرد..
رفتم توي اتاق اماده شدم...
يه هودي مشكي تنم كرد و دستي توي موهام كشيدم و رفتم دم در
-زين؟من امادم..

يه صداي ضعيفي بهم رسيد
+اومدم

بوتامو پام كردم و گوشيمو دراوردم و ديدم ك ليام جواب پياممو داده..
(هي هري...اره امروز بيا دانشگاه...ساعت ٩ همه هستيم)
-اوكي..
جوابشو دادم و گوشيمو گذاشتم توي جيب هوديم و دستامو هم همينطور...
دوباره زينو با صداي بلندتر صدا زدم
-زينننن؟بيا ديگه

+اومدم اومدم

پله ها رو سريع ميومد پايين و كفاششو پاش كرد و رفتيم بيرون

خداي من چقد اين پسر ظاهرش براش مهمه...
يه كت چرم...يه پيرهن...يه شلوار پارچه اي..
هوووم

سوار ماشين شديم و زين ماشينو روشن كرد
+هز؟كجا ميري امروز؟با من مياي اداره؟

-اومم..نه...راستش با ليام قرار دارم...بايد برم دانشگاه..

+باشه..پس قبلش بريم يه چيزي بخوريم؟

-نه خودم يه چيزي ميخورم...تو ديرت ميشه.
برو.

+مطمئني؟

-اره.

سرمو بلند كردم ديدم همونجوري داره نگام ميكنه و يه دستش رو فرمونه و پشت چراغ قرمز ايستاده...
من تا حالا سرم تو موبايلم بود..
نگاش كردم...
ديدم خيلي راه نيست تا دانشگاه...هواهم فقط ابريه...

رفتم جلوتر..لباشو اينقد سريع بوسيدم ك نتونست بوسه مو پس بده..
-باي بيب...

+ا..ا..هري؟؟؟كجا؟؟

سرشو خم كرده بود تا از شيشه شاگرد منو ببينه..

-خودم ميرم...تو ديرت ميشه.

عصبي شد
كمربندشو باز كرد و پياده شد..
اومد دنبالم..
+برو بشين ميرسونمت...
-نه ميخوام راه برم..
شب بيا دنبالم خوبه؟بريم كلاب؟؟
مشروب بخوريم؟

Can I Hide Him?(Z.S)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora