Part 1
Chapter 2
Harry's (pov)٢ هفته بعد!
از روي صندلي بلند شدم و رفتم سمت صندوق ك پول غذايي رو ك كوفت كردم، حساب كنم...
اين روزا كار كردن توي اون بار لعنتي الان بهم اجازه ي خونه رفتن نميده!
چند روزه اصلا از زين خبر ندارم
به جز اينكه اون روز با دختره اومده بود بار..يه نفس عميق كشيدم و پول غذارو رو از توي كل جيبام بلاخره جور كردم و گذاشتم روي ميز!
فكرم از صحنه ي لعنتيي ك ديدم خارج نميشد...
ولي به هر حال امروزو بايد برم خونه... دلم براي زين تنگ شده...دقيقا يك هفته س ك خونه نرفتم...
و اينجاش جالبه كه زين هيچ تماسي باهام نگرفته...
از وقتي زين رو با اون دختره توي بار ديدم انگار دنيام خراب شد..
اي كاش همون موقع ميرفتم پيشش و يكي ميزدم تو گوشش..ولي من خيلي ادم ضعيفي هستم...بعد از اينكه بوسه شون رو ديدم فقط رفتم توي دستشويي گريه كردم!باقي پولمو گرفتم و از رستوران اومدم بيرون...
هوا سرد بود...خيلي سرد بود..دقيقا مثل زندگي خودم!
...ولي مجبور بودم پياده برم تا به مترو برسم...توي راه چند بار با زين تماس گرفتم ولي جواب نداد.
افتتاحيه ي گالري ش رو به تاخير انداخت و حتي من ازش نپرسيدم چرا ك اون دليلشو بگه...
به هر حال امشب بايد برم به افتتاحيه!
احتمالا همون دختريي ك باهاش ديدم اونجا باشه!زين ديگه اون زين قبلي نبود...نميدونستم دركش كنم...اون دير ميومد خونه...صبح زود ميرفت...ديگه حتي با من كاري نداشت.
من دو هفته س ك يه كار توي اين بار پيدا كردم..اما هيچي راجبش بهش نگفتم...چون نميخواد ك من كار كنم!
از وقتي هم با اون دختر ديدمش خونه نرفتم.
ميدونم ك اشتباه بزرگي كردم.با نفسهاي عميقي ك ميكشيدم سرفه م ميگرفت..
بلاخره به ايستگاه رسيدم و يه بليط گرفتم!
دستام از ميزان سرما ميلرزيد!!
به دستاي خشك كبودم نگاه كردم ك زير ي جفت دستكش بند انگشتي پاره پنهان شده بودن...
اين ميزان بدبختي كي به سر من اومد ك خودم نفهميدم!چند دقيقه منتظر بودم ك سوار شدم و بعد از رسيدن ب ايستگاه مورد نظرم پياده شدم!
از مترو پياده شدم و به سمت خونه پياده رفتم!
غروب شده بودبه دم در رسيدم
كليدارو از توي جيبم در اوردم
در رو باز كردم!

VOUS LISEZ
Can I Hide Him?(Z.S)
Fanfictionماهر مشكلي رو حل ميكنيم به مشكل بزرگتري برميخوريم...داستان زندگي ما چيه؟ گذشته ي تاريك من يا آينده ي تاريك تو؟ [تكميل شده در تاريخ 3/nov/18]