Chapter 6 (2)

581 83 61
                                    

Chapter 2
Part 4
Location:NY City 🌃

^^

Zayn's (pov)

بعد ازظهر بود...بارون به ارومي ميباريد..
مگي اومده بود خونه ي جديد من ك كمكم كنه وسايلا رو بچينم...به طوري ك وقتي هري فردا مياد سوپرايز بشه...

يه خونه ي خيلي بزرگتر از پنت هوس قبليم گرفته بودم...
توي يه منطقه ي بهتر...
بعد از ماجراي تبرئه شدنم كارمو بهم برگردوندن و الان درگير پرونده ي شارلوت جوهانسونم...باند مواد مواد مخدر و ادم فروشي..قاچاق دختر به خارج از كشور...

ولي هري هيچي از اين ماجرا نميدونه...
اون فك ميكنه من بهش خيانت كردم...مجبور بودم توي ٨ ماه اخير چيزي راجب ماموريتم بهش نگم...چون مطمئنم قبول نميكرد...

-كاراگاه؟
اين تابلو اينجا خوبه؟

(دادم عكس هريو روي بوم نقاشي كنن...فوق العاده حرفه اي...خودم در اين حد نميتونم زيبا طراحيش كنم)
-نه مگي اونوبايد بزاريم توي اتاق خواب...

-اوه...بله قربان
(يه لبخند ژكوند زد ك اصلا خوشم نيومد)

نشستم روي زانوهامو و كارتون وسايل اشپزخونه رو باز كردم و گفتم
-به چي ميخندي؟

-هيچي قربان
من ميرم اينو بزنم به ديوار

-باشه..ممنون..

از سرجام بلند شدم و گوشيمو برداشتم و به هري زنگ زدم

بار اول جواب نداد..گوشيو رو گذاشتم سرجاش و رفتم دو تا چايي درست كردم...حسابي خسته بودم...مگي هم بيچاره از صبح اينجاس..

از توي اشپزخونه با صداي بلند گفتم
-مگي؟بيا چايي بخور..

صداي ضعيفشو شنيدم ك گفت
-الان ميام قربان

هنوز منتظرم ك هري باهام تماس بگيره...

Harry's (pov)

-هي لوك...پولارو شمردي؟درست بود؟

-اره پسر...ممنون...من واقعا نميدونم چجوري ازت تشكر كنم...

بغلم كرد.

-ببين لوك...يه خونه خوب ...يه ماشين...كارتو راه بنداز..
من برم نيويورك بازم برات پول ميفرستم...

-نه نميخواد..

-من فردا ٤صبح پرواز دارم اگه ميشه امشبو خونه ي تو بمونم...چون خونه ديگه خالي شده و سرده و بايد فردا تحويلش بدي

Can I Hide Him?(Z.S)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant