"2 Days Later"
Zayn's pov
دو روز از گم شدن هري ميگذره.
زين هنوز نتونسته هري رو پيدا كنه كه متوجه بشه اونو ايگور كجا برده.
پليس بين الملل ديروز ساعت ٨ صبح خاويار الم و هنري استايلز رو در مرز اكراين دستگير كرده.
اين خبر خيلي خوبيه و خيليا خوشحالن..اما سوال اينه كه هري كجاست؟يا ايگور؟
زين تموم زير و بم اداره رو دراورد كه بتونه يه نشونه..فقط يه نشونه از هري پيدا كنه.
ولي نتونست...الان ساعت ١١ صبحه و داره برف ميباره.
يه برف اروم.بي سر و صدا.
زين توي خونه ش پشت پنجره ايستاده و داره فكر كنه!
سمت ميز جلوي تي وي رفت كه برگه هايي كه اون روز جيمي واسش اورده بود رو برداره..كه به محض اينكه برگه هارو بلند كرد يه چيزي افتاد روي زمين و صداش توجه زينو جلب كرد.خم شد و ديد كه همون حلقه اي كه زين به هري داده.
ولي هري اونا اينجا گذاشته..يعني نميخواد كه با زين باشه؟
زين قلبش بيشتر شكست و طوريكه همونجا روي زمين نشست و گريه كرد.
داره خودشو براي كي عذاب ميده؟براي يه عشقي كه معلوم نيست چيه؟
زين ناراحته..خيلي ناراحت.
فقط ميخواد اين پرونده ي كوفتي رو تموم كنه و گورشو از شهر روياهاش گم كنه و بره پيش پدرش!
كاري كه بايد چندسال پيش انجام ميداد.ولي نكرد!
حلقه رو توي مشتش محكم نگه داشت و كتشو برداشت و خونه رو ترك كرد.—-
Harry's povايگور مست بود.
هرچي ك بهش ميگي رو مثل اينكه كر شده يا كه خودشو به كر شدن زده.
ضربه اي ك بهم زد احساس كردم يه جاييم شكسته باشه!
تنها راه نجاتم فراره.
اما اون از همه ي ما باهوش تره.
اگه گيرم بياره هيچ شانسي ندارم.خودمم اينو خوب ميدونم!
من ادم كش نيستم ك مث ديالوگ فيلما بگم اره اگه ي شات گان يا كلت داشتم كارش تمومه!كلت داشتم و هيچ غلطي نكردم!
نه اصلا اينطوري نيست،من در حد يه مرد ميتونم باهاش درگير شم،ولي نه با مرد رزمي كار ، ك هفت و جد و ابادش از خودش وحشي ترن،وقتي يادم ميوفته چجوري توماس دالاسو توي اون پارتي لعنتي بعد از به فاك دادنش كتك زد كار دستم مياد ك چه بلايي قراره سر من بياره!!سرمو از روي بالشت بلند كردم و ديدم كه روي مبل خوابش برده
خواب كه چه عرض كنم
گلدوني ك به سرش خورد ضربه ي كارسازي بود.اروم در بالكن رو باز كردم.
پاهام ميلرزيدن و سعي كردم از بالكن بپرم پايين..
به زمين برفي برخورد كردم و واقعا بدنم درد ميكرد
وقتي براي درد كشيدن ندارم پس.با سرعت سر به اون جنگل برفي زدم
جايي رو تصور كنين ك يه خونه يا عمارت اونجا باشه،با يه درياچه ي يخ زده...كه اونور اون يه ماشين هامر مشكي هست.
ولي اگه يه مسير ديگه رو انتخاب كنم بايد سر بزارم به بيابان
بيابان يه استعاره س.
به يه جنگل ك معلوم نيست تهش به كجا ختم ميشه،اصلا شايد جز ملك اينا باشه و گير بيوفتم!
وات د فاك
اصلا اينجا كجاست؟
من ترجيه دادم ك راهي رو انتخاب ك حداقل به حيات م ختم شه.
ديگه وقت ريسك كردن نيست.
بعد از دوتا دوتا چهارتا كردناي توي مغزم مسيرمو انتخاب كردم
مطمئنا الان ايگور بعد از اون ضربه اي ك با گلدان زدم تو سرش به هوش اومده باشه و الانه ك برسه.
با سرعت مي دويدم و خودمو چند متري از خونه دور كردم
ولي با رنگ مشكي تنم و زمين و اسمان سفيد برفي مثل يه گاو پيشاني سفيد بودم
از ده فرسخي معلوم بود ك گدوم گوريم.
اين موبايل لعنتي هم هركاري ميكنم روشن نميشه ك با ماماني بابايي ،زيني كسي تماس بگيرم.
خدايا غلط كردم.بايد به زين ميگفتم
KAMU SEDANG MEMBACA
Can I Hide Him?(Z.S)
Fiksi Penggemarماهر مشكلي رو حل ميكنيم به مشكل بزرگتري برميخوريم...داستان زندگي ما چيه؟ گذشته ي تاريك من يا آينده ي تاريك تو؟ [تكميل شده در تاريخ 3/nov/18]