اریم موقعییت دستشو روی شکم بک عوض کرد ویکم فشار داد و گفت:
-اینجا هم؟
بک عمیق نفسشو بیرون داد و گفت:
-یذره...ولی اریما اونقد جدی نیست...
اریم خیلی جدی موهاشو پشت گوشش داد و بدون باز کردن ابروهای تو هم پیچ خوردش گفت:
-دهنتو ببند! باشه؟ نمیفهمم بک چرا انقدر بام لج میکنی؟
بک لب هاش رو تو هم جمع کرد و سعی کرد مردمک چشماش هرجایی غیر از چشم های دختر عصبانی روبروش رو مقصد قرار بده!
خودش خوب از دلیل عصبانیت اریم اگاه بود. می دونست که اون یک هفته ی نحسی که بعد مرگ مامان باباش تو بار سپری کرده تاثیر خودشو گذاشته و پشیمونی الانش واقعا به دردش نمی خورد!
تصادف عجیبی که موجب مرگ پدر مادرش شد نزدیک بود باعث مرگ خودش هم بشه... تا جایی که یادش می اومد سوء هاضمه داشت و اون یک هفته ای که برای پاک کردن صورت مسئله دلتنگیش با الکل گذرونده بود اون هم وقتی که هنوز حتی به سن قانونی نرسیده بود ، باعث تبدیل سوء هاضمه اش به زخم عمیقی به عرض 2 سانتی متر شد.
بک می دونست اوضاع معدش اصلا رو به راه نیست و می دونست اگه همین جوری به بی احتیاطی ادامه بده باید بقیه عمرش رو با یه جا خالی زیر پرده دیافراگمش سپری کنه... !*
اریم بالاخره چک کردنش رو تموم کرد و گفت:
-بکهیون
بک ولی نگاهشو به دختر سفید پوشیده جلوش نداد و فقط زمزمه کرد:
-ببخشید!
-همین! خوشم میاد همین یه کلمه رو خوب بلدی! هر دفعه گند می زنی فقط یه کلمه میگی " ببخشید! "
و با یه تغییر لحن جملش رو با لطافت ادامه داد:
-بک... نگرانی ادم ها همیشه قابل جبران نیست و "ببخشید" کلمه مناسبی واسه جبرانش نیست... و یه روز اینو می فهمی که خیلی دیره!!
بک از روی تخت بلند شد به اریم نگاه کرد که داشت توی آی پد تویِ دستاش یه سری توضیح می نوشت و رو کرد به بک و گفت:
-بک کار امروزت رو به دکتر کیم میگم!
-نونا!
وتنها چیزی که دریافت کرد یه نگاه جدی از چشمای بزرگ خواهر ناتنی ایش بود که بک اعتقاد داشت وقتی از بالای عینکاش بهش میندازه از اون نگاه هاییِ که مو رو به تنت سیخ میکنه!
-اریماااااا
بک ولی اخرش با به یاد اوردن دکتر کیم با اون لحن ترسناک و شکم گندش و اون طرز امپول زدنش اخرش ناله کرد!
می دونید بک اصلا از امپول نمی ترسید ولی شمام احتمالا تو بچگیتون یه چیزی بوده که دلیل کابوس های شبانتون میشده و دکتر کیم دقیقا همون یه چیز بود و بک حتی از قرار های ماهی یک بارشون هم فراری بود. درسته خیلی سال از اون سال ها می گذشت ولی حسای بدش هنوز با بک بود.
YOU ARE READING
🏥𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬🤍
Romance💌White hearts^^💟 🥂:Couples: ChanBaek . KaiSoo . SuLay 🥂: Genre: Romance . Dram . Flaff . Medical . NC+18 🥂: Author: Pati :) 🥂: Tel Me : @t_a_r_a_n_Pati 💒About: "داستان از اونجایی شروع شد که من احمق فکر کردم میتونم تغییرش بدم..فکر کردم شاید ا...