🏥𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬🤍

🌸مهم🌸

سلام ریدرهای خوشگلم پاتی صحبت میکنه... میشه لطفا قبل از خوندن پارت اخر اینو بخونید...✨🥺

گایز من واقعا متاسفم که انقد دیر اومدم ولی وایت پارت اخرش هیچ جوره جلو نمی رفت... هربار شاید فقط یه بند میومد و من نمیخاستم سرسری بنویسم و داستانی که خیلی برای نوشتنش تلاش کردم و احساساتم رو روش گذاشتم رو یکدفعه جمع کنم و سروتهش رو بهم بیارم.... وقتی این رو براتون می نویسم احتمالا چند دقیقه قبل از تموم کردن اخرین سکانسه اولین داستانمه... و چشمام از شدت هیجان و ناراحتی از تموم شدنش خشک نمیشه....

میدونید وقتی شروع میکنید به نوشتن وقتی دستاتون برای تایپ اولین کلمه های یک داستان روی کیبرد می لغزند انقدر تند تند تکون میخورن انگار که میخوان هر چه زودتر به اخرش برسن ولی هرچی به پایان نزدیکتر میشن انگار که انرژی و باتریشون تحلیل بره سرعتشون کم میشه...

واقعا نمیدونم فقط واسه من اینجوریه یا برای همه نویسنده های عزیزم اینجوریه..... فقط میدونم تموم شدن یه داستان در عین حال که یه بار سنگین رو از روی دوشت بر میداره ... درست مثل رفتن و دور شدن یه دوست و یا یه تکه از وجودت، یه غم درونی رو توت ایجاد میکنه...

راستش برای من اینجوریه و احتمالا برای همه رایترا هم همین جوریه... تو با کاراکترات بزرگ میشی و باهاشون زندگی میکنی ... و داستانت یه دنیای مجازیه که تو وقتی از واقعیت ها میخوای فرار کنی بهش پناه میبری... و برای تو همونقدر واقعیه که دنیای واقعی هست...

و وقتی قرار میشه یکی از دنیاهای واقعی رویاییت رو ببندی واقعا غم انگیزه... هر چند که هیجان انگیزم هست که کاراکترای جذابت رو به یه سرانجام دوستداشتنی رسوندی... ولی با این حال نمیتونی ناراحت نباشی...

امروز چیز دیگه ای نمیخوام بگم غیر از این که بابت همه این مدتی که در طول وایت با من بودین و همه کم و کاستی ها و بد قولی های منو تحمل کردین واقعا متشکرم...

ممنون که همراهم بودین و بهم یاد دادین چطور میتونم بهتر و بهتر باشم و چجوری مسئولیت پذیر باشم و برای بهتر شدن تلاش کنم...

لطفا ازم قطع امید نکنید و باز هم بهم فرصت بدید.

با عشق: پاتی😿✨