🌸پارت دوازدهم🌸

1.6K 448 164
                                    


-کیم سهون شی باید مسئولیت این بی دقتی رو به عهده بگیره...

سرپرست چا در اعتراض به رأی هیئت مدیره مبنی بر اینکه این فقط یه حادثه بوده و در هر صورت ابولا بیماری شایعی نیست که سهون پاسخگو باشه، داد زد.

-دکتر چا، این اولین بار بوده فکر نمیکنم مشکل بعدی ایجاد بشه.

ییشینگ با جدیت گفت و رضایت داد بیخیال سر برگی که موضوع جلسه روش نوشته شده بود بشه و نگاهش رو به مرد همیشه ناراضی جلسه ها که معلوم نبود این بار کدوم یکی از اشناهاش رو میخواد جای سهون بیچاره بیاره، داد.

چان دیگه واقعا حوصله گوش دادن به بحث های مزخرف و بی سروتهشون رو نداشت.

از جاش بلند شد و بدون توجه به جملات عبثی که رد و بدل میشد از در بیرون رفت و به جنگ اعصاب یک ساعتش پایان داد.

نمی فهمید بحث هایی که هیچ کمکی به حال پسرک بی پناه تو اتاق ایزوله نمی کرد چه اهمیتی داشتن...

همه به طرف دری که بهم خورده بود و خبر از رفتن بی صدایِ انترن بی اعصاب و تقریبا همیشه سایلنت بیمارستان میداد، چرخیدن.

و بالاخره تصمیم گرفتن که اون جلسه یک ساعته رو تموم کنند.

اولش قرار بود یه کمسیون درمان برای انترن بدشانس بخش اورژانس باشه ولی در اخر به یه اتاق که توش فقط دادهای دکتر چا به گوش می رسید تبدیل شده بود...

باور نمی کرد چطور تونسته به کمسیون درمان دل خوش کنه...
چان تو این دو روز همه نوع مقاله و تزی که میشد توش راه حلی برای درمان ابولا پیدا کنه خونده بود...

هر دو شب رو نخوابیده بود... ولی نگرانی که می خواست باور کنه که عادیه، خواب رو از پلک های خسته اش دزدیده بود...

و با این حال در اخر تمام این شب زنده داری ها به یک جمله رسیده بود: "راه پیشنهادی روی انسان ها امتحان نشده... بیمار به احتمال زیاد در پایان در خواهد گذشت!"...

چان هنوز هم دوست نداشت نا امید بشه و برای اولین بار دلش نمی خواست منطقی فکر کنه...

زمان سخت میگذشت شاید دلیلی برای جلو رفتن نداشت... وقتی قرار نبود از فردا پسرک خوش خنده پانسیون و بیمارستان از ته دل بخنده و باعث لبخند رو لب های همه بشه چرا باید جلو می رفت؟!

بخش اورژانس رو سکوت سهمناکی گرفته بود انگار که از وقتی پسرک شادِ بخش دیگه تویِ راهرو ها نمی دوید و شیطنت نمی کرد همه جا ساکت شده بود...

-------------

سهون از دو روز پیش که اون اتفاق افتاده بود توی ازمایشگاه خودشو حصر کرده بود و هنوز بیرون نیومده بود ...

🏥𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬🤍Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ