🌸پارت سی و یکم🌸

1.1K 246 67
                                    

جه ها به دیوار اینه ای داخل اسانسور خیره شد ... به تصویری که روی جیوه های خالص و سیقل خورده به وضوح مشخص میشد...قطعا خودش بهتر از همه صورت خودش رو میشناخت. درسته که چهره معصومانه و جسه ریزی داشت ولی خوب میدونست که چیزی که از درون بهش تبدیل شده بود خیلی متفاوت تر از تصویری که در اینه میدید، بود...

نفسش رو خسته بیرون داد... شاید اگه اون هم کسی رو داشت که بهش اندازه همه زندگیش عشق می ورزید و اجازه بروز احساسات خالصانه اش رو میداد هیچ وقت به چیزی که الان بهش تبدیل شده بود تبدیل نمیشد...

درسته دوست پسر سابقش ، چانیول یه روزی این کارو کرده بود ولی متاسفانه خیلی از اون زمان گذشته بود و جه های اون موقع ها بچگانه تر از الان فکر میکرد... اون زمان تصور میکرد که به هیچ کس احتیاج نداره و برای اینده ی پیش روش احتمالا باید به یکی قوی تر از خودش تکیه میکرد و چان زیادی ضعیف بود تا همراه اون باشه... هرچند اشتباه میکرد و چانیول دقیقا همونی بود که اگه قرار بود کسی رو به زندگیش راه بده میتونست مناسب باشه...

حالا به اندازه همه زندگیش پشیمون بود ولی تصمیمی که چند سال پیش گرفته بود رو هم خودش گرفته بود پس نمیتونست کسی رو مقصر بدونه و اگه هنوز کمی از خوبی توی وجودش مونده بود باید پای تصمیمش میموند...

با دیدن عددی که نشون میداد به طبقه مورد نظرش نزدیک میشه سعی کرد از سیاهچاله افکارش بیرون بیاد و خودش رو جمع جور کنه... لازم داشت با اعتماد بنفس به نظر بیاد... با اینکه چند سال گذشته بود ولی هنوز هم دیدن پسر قد بلندی که روزی دیوانه وار عاشقش بود قلبش رو به تپش مینداخت....

-------------------

کیونگسو و جونگین جلوی ورودی منتظر دختری که ادعا میکرد از خواهرشون خبر داره ، شدند. جونگین لبخند دلگرم کننده ای به عشقش زد و همونطور که دست هاش رو توی جیب های گرمکن توسیش فرو کرده بود منتظر به جلو خیره شد.

اما کافی بود تا در اسانسور باز بشه و چهره ای که شبهاتش به بک از همونجا هم کاملا مشهود بود وارد شه...

دختر روبروشون قطعا جفت دوقلوی دوستشون نبود ولی اگه بکهیون قرار بود یه خواهر خونی می داشت احتمالا باید همین شکلی میشد.

اما الان شباهت دختر روبروشون به بکهیون اصلا اهمیت نداشت. خیلی ها بودند که توی کشور میشد خواهر برادر خونی صداشون کنی ولی هیچ نسبتی باهم نداشتند . شاید این فقط سلیقه یه شکل چان رو نشون میداد. اما این فرضیه فقط تا وقتی که خودش رو معرفی نکرده بود معتبر بود.

-بیون جه ها هستم!

جونگین سعی کرد خودش رو گم نکنه و جواب دختری که کنجکاو نگاهش میکرد رو بده:

-کیم جونگین! دو کیونگسو... دوست پسرم!

جه ها کمی معذب بهشون لبخند زد واجازه داد دو پسر روبروش که با کمی گنگی بهش نگاه میکردند تا نشیمن راهنماییش کنند.

🏥𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬🤍Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt