🌸پارت بیست و هفتم🌸

1.9K 367 200
                                    


اریم زنگ کنار در رو فشار داد و منتظر شد تا یکی از پسر های توی اتاق در رو براش باز کنه... صبح زود برای اینکه بلیط تاتر مورد علاقه اش رو از دست نده بیرون رفته بود و حالا باید به همه پسرای همراهش اطلاع میداد...

در با یه تاخیر طولانی باز شد و چانیول با موهایی که هرکدوم توی یک گوشه از هوا مونده بودند جلوش ظاهر شد.

-چیزی شده؟

اریم لبخندش رو کشید و دو تا از بلیط ها رو به سمتش گرفت و با همون نیش باز گفت:

- هنوز خوابه؟؟

چانیول گیج دوتا کاغذ مستطیلی جلوش رو گرفت و بعد یه نگاه با تعجب بهشون و تجزیه اینکه دختر بزرگتر چی گفته سرش رو تکون داد و ناخوداگاه به سمت تخت چرخید تا به پسری که قلبش رو تماما بهش باخته بود نگاه کنه...

اریم لبخند مهربون تری زد و گفت:

-انگار جفتتون هنوز خوابین... شب میبینمتون... فعلا!!

-----------------

بکهیون پاپیونش رو صاف کرد و از توی اینه به دوست پسرش که با کت شلوار مشکی، اماده روی مبل منتظرش نشسته بود نگاه کرد...

-یول؟

چانیول نگاهش رو از مجله ای که خلاصه ای از مکان های دیدنی پاریس رو تو خودش جا داده بود گرفت و گفت:

-جونم؟

-مطمئنی با رفتن به تاتر مشکلی نداری؟ اگه به نظرت حوصله سر بره میتونیم نریم... بهت قول میدم اریم ناراحت نشه...

پسر بزرگتر خندید و از جاش بلند شد و به سمت عشقش که از شب گذشته کنارش محتاط تر رفتار میکرد رفت و پرسید:

-هیون کمرت دیگه درد نمیکنه؟

بکهیون با گونه هایی که به سرعت خون توشون جریان پیدا کرده بود و رنگ گرفته بودن جواب داد:

-نه خوب شد دیگه...

چانیول لبخند بدجنسانه ای زد و گفت:

-یعنی اگه نریم میتونیم امشب هم دوباره امتحانش کنیم؟؟

بک تیز سرش رو بالا اورد و با مردمک هایی که لرزش توشون خبر از نگران شدنش میداد به مرد مورد علاقه اش نگاه کرد...

چان تک خنده ای کرد و گفت:

-نترس کوچولو! قراره با دوستامون بریم تاتر... اگه اماده شدی بهتره عجله کنی...

و به محض تموم کردن جمله اش به سمت در رفت. بکهیون چپ چپ نگاهش کرد و زیر لب زمرمه کرد "بدجنس" !!

--------------------

اریم چک کرد که همه پسر های همراهش نشسته باشن و خودش در اخر کنار برادرش جا گرفت...

--------------

همه شون به غیر چانیول و کیونگسو بعد از این که اخرین سنس از نمایش اجرا شده بود اشک تو چشماشون حلقه زده بود و اماده بودند تا قطره های اشکشون رو پایین بریزن...

🏥𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬🤍Where stories live. Discover now