🌸پارت يازدهم🌸

1.7K 423 176
                                    


تاپش رو با خشونت ازسرش رد کرد. خودش هم دلیل این همه عصبی بودنش رو نمی فهمید یک هفته از پریود شدنش هم گذشته بود.

اریم در اکثر مواقع استرس نمی گرفت و الان متوجه نبود چرا انقدر دلشوره داره...

باید تو اولین موقعیت از خودش ازمایش میگرفت... احتمالا باز دچار حملات هورمونی شده بود. چون حتی دیشب دلش سکس میخواست و اون هم با کینک های مختلف. شاید باورش برای همه سخت باشه ولی دخترک سکس تراپ هنوز باکره بود...

بک به تماس هاش جواب نمیداد و این هم عصبانیت بی دلیلش رو تشدید می کرد. از دیشب که نیومده بود تا حالا که اریم برای رفتن به بیمارستان اماده می شد هنوز از برادر سر به هواش بی خبر بود.

ماشینش رو از پارکینگ به خیابون هدایت کرد به محض پیچوندن فرمون برای قرار گرفتن تو لاین درست گوشیش زنگ خورد....

------------

بک به سوهو و همسرش که خودشونو با صد لایه کاور کرده بود تا بهشون اجازه ورود بدن، لبخند زد.

-بچه ببین چیکارمیکنی؟

سوهو با حرص به پسرک رو تخت گفت.

و بک با لب هایی که ناخواسته اویزون شده بود تقریبا لب زد:

-هیونگ خب مگه من از قصد خودمو مریض کردم.

ییشینگ که تا اون موقع ساکت بود با لحنی که دوباره جدی شده بود و به تمام تلاش های همسرش واسه اروم کردنش، دهن کجی می کرد، گفت:

-دهنتو ببند بک. هنوز هیچی معلوم نیست...

سوهو به همسرش که از ظهر تا حالا تو ازمایشگاه سر سهون بخت برگشته، غر زده بود که باید مسئولیت کارش رو به عهده بگیره و بعدش هم که بیخیال اون مورد شده بود گیر داده بود به اینکه چرا انقدر لفتش میدی زودتر نتیجه اش رو معلوم کن وحالا هم عصبی میخواست حتی یقه پسرک تو هم جمع شده روی تخت رو هم بچسبه، نگاه کرد.

البته که خودش هم به اندازه همسرش بلکه حتی بیشتر از اون واسه برادر دوست صمیمیش نگران بود ولی سعی می کرد کنترلشو از دست نده... و به اینکه باید جواب اریم رو چی بده فکر نکنه.

ییشینگ عصبی سرم بک رو چک کرد چون از خوردن غذاها هم تا معلوم شدن نتیجه ممنوع شده بود باید از طریق یه چیز های دیگه از افت فشار و ضعفش جلوگیری می کردن.

بک سکوت کرده بود... هیچی نداشت بگه. اما نگران فهمیدن اریم بود... پس فقط با احتیاط بعد از تر کردن لب های خشکش با زبونش پرسید:

-هیونگ به اریم گفتین؟

سوهو دلش میخواست پسرک ازرده رو بغل کنه و فشاربده... طاقت دیدن این چهره رو انقدر شکسته نداشت. ترجیح میداد با شیطنتاش کلافش کنه و اینجوری نبینتش.

🏥𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬🤍Where stories live. Discover now