🌸پارت پانزدهم🌸

1.7K 435 211
                                    

بک صندلیش که رو پشت به چان چرخوند تا محض رضای خدا دو خط به جای زل زدن به هم یونیتیش که با توضیحات کیونگ روش کراش زده بود ولی خودش حس می کرد حسش خیلی بیشتر از یه کراش سادست، درس بخونه.

نگه داشتن کتاب اناتومی تو اون وضعیت سخت بود ولی با رسیدن به سر فصل تزریقات با رضایت از پیشرفتش لبخند زد.

با دیدن یادداشت گوشه صفحش تصمیم گرفت همین الان که به این مبحث رسیده اشکالی که قبلا هایلایت کرده بود رو از دوستش بپرسه.

بدون چرخوندن صندلیش گردنش رو چرخوند و صداش زد:

-چان؟!

چان عینکش رو در اورد و رو به پسری که نمیدونست چطوری گردنش رو تا اون درجه چرخونده گفت:

-بله بک؟!

کتاب اناتومی رو جلوش گرفت و همونطور که به یکی از سرنگ های توی عکس کتاب اشاره میکرد، گفت:

-اینو دقیقا تو کدوم قسمت سارتوریوس* باید تزریق کنم؟

-بچرخ!

از جواب بی ربط مرد کنارش تعجب کرد ، منظورش رو متوجه نمیشد.

-هان؟

با ابروهای بالا پریده گفت.

چان بدون درنگ کتاب رو ازش گرفت و  صندلی پسری که چند دقیقه قبل به دلایلی نامعلوم بهش پشت کرده بود رو چرخوند.

پسر کوچکتر همچنان با تعجب بهش خیره شده بود.

-چیکار میکنی؟

چان قصد جواب دادن نداشت و شاید هم یذره حس شیطنتش نمیذاشت که جواب بده.

مچ پاهای پسری که عادت داشت توی شکمش جمعشون کنه و روی صندلی مچاله شه و در حال حاضر با بهت خالص بهش زل زده بود رو گرفت و کشید.

-چ...چان چیکار میکنی؟ میخوای پرتم کنی از یونیت بیرون؟ قول میدم دیگه اذیت نکنم بزارم درس بخونی.. فقط یه سوال پرسیدم... چان؟

بک همونطور که ترسیده به کارای پسر روبروش نگاه می کرد تند تند با یه حالت هیستریکی که ناخوداگاه از هیجان می لرزید گفت.

پسر بزرگتر اما بدون اینکه جواب بده طی یک حرکت مرگبار دستش رو داخل رون بک جایی نزدیک به حساس ترین نقطه بدنش گذاشت.

بک با حس دست چان رو نقطه ضعف بدنیش با حس لرزش چند ثانیه ای که از اون نقطه به سراسر بدنش منتقل شد، داد زد:

-یااااا... دستت رو بکش!

بک احساس میکرد همین الان بهش تجاوز شده...

چان قهقهه زد و گفت:

-جواب سوالت بود...

و بعد از یه نگاه از بالای چشم همزمان با یه  لبخند خبیث گفت:

🏥𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬🤍Where stories live. Discover now