🌸پارت نهم🌸

1.6K 431 75
                                    

-نه. نمیام!

چان با جدی ترین حالت ممکن گفت و بعد از در اوردن عینکش از توی کاور به چشمش زد و سرش رو تو کتابش فرو کرد و مشغول خوندن درس مورد علاقش، ریاضیات کاربردی شد.

بک صندلیش رو از بغل به صندلی پسر اخمو نزدیک کرد و گفت:

-چان چرا نه؟ همش یه شبه! قول میدم بهت خوش بگذره... هوم؟

با لحن ملتمسی زمزمه کرد و با احتیاط انگشت اشاره اش رو به بازوی چان زد و بهش زل زد تا به جواب مورد نظرش برسه.

چان کلافه فقط سرشو چرخوند و به بغل دستیش که حالا نزدیک تر از هر زمان دیگه ای بود نگاه کرد.

بک از اینکه به نتیجه دل خواهش نزدیک تر شده ابروهاش رو بالا داد و نیشش که داشت در می رفت رو جمع کرد و گفت:

-باشه؟

-دیوونم کردی بیون! دارم میگم هیچ علاقه ای به اینجور جاها ندارم و وقتش هم ندارم چرا نمیفهمی؟

پسر بزرگتر جوری که سعی می کرد کنترل صداشو از دست نده و تمام ادم های توی پانسیون رو به یونیتشون نکشونه گفت.

بک باز هم لباش اویزون شد اما فکر به اینکه یکی از قابلیت هاش اینه که انقدر روی مخ بقیه میره تا به خواستش میرسه، یه لبخند عجیب زد...

-------------

تو اون لحظه چان واقعا دلش می خواست خودش رو از پنجره کنارشون پرت کنه پایین...

چند ساعت پیش که هم یونیتی سمجش انقدر روی نرون های عصبیش که معمولا خیلی راحت تحریک میشدن، راه که نه دویده بود و چان با یه حالت هیستریک قبول کرده بود ، حتی از نزدیکی ذهنش نگذشته بود که میتونه انقدر بد باشه...

الان در حالی که تو طبقه بالای یه بار که همه نوع جفتی چه استریت، چه گی، چه لز وجود داشت و اگه دقیق تر هم نگاه می کردی یه نفر که داشت با پاپی خونگیش ور می رفت هم میشد توش پیدا کرد، نشسته بود و از بالا به دنس فلور زل زده بود به یه پسر که فقط یه ست ابمیوه با درصد الکل منفی خورده بود و چان حس می کرد حتی از خودش که یه شات هم وتکا خورده بود هم مست تره... چون انصافا اون حرکت هایی که هر از چند گاهی رو یه نفر پیاده میکرد اصلا عادی نبود...

و هربار که پسرک سرخوش وسط دنس فلور یه حرکت سکسی روی یه نفر پیاده می کرد یه حسی توش جیغ میزد که باید بری از اون وسط بکشیش بیرون و بشونیش رو صندلی بغل دست خودت ولی متاسفانه یا خوشبختانه یه حس دیگه که خیلی خیلی کم بود قانعش می کرد که به تو هیچ ربطی نداره و باعث میشد چان هیچ حرکتی نزنه و فقط عصبانی تر شه که خودش هم هیچ ایده ای واسه دلیلش نداشت...

البته میتونست یکم از عصبانیتش رو به زوج روبروش که عملا دنیا رو به یه ورشون گرفته بودن و تقریبا در حال سکس کردن رو صندلی روبروی چان بودن، نسبت بده.

🏥𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬🤍Où les histoires vivent. Découvrez maintenant