☀️Part :4☀️

935 192 21
                                    

ووت ☺️❤️

+من ...من واقعا متاسفم

با حرف کیونگ متوجه اش شدو بهش نیم نگاهی انداخت و یکم اخم کرد.

+ من واقعا متاسفم... ببخشید...ببخشید... من متاسفم

هر بار که عذر خواهی میکرد خم و راست میشد وجونگین رو بیشتر عصبی می‌کرد.

-بسه

با داد جونگین همون طور حالت خم شده متوقف شد.

-اگه یه بار دیگه ...قسم میخورم یه بار دیگه عذر خواهی کنی میندازمت از اینجا بیرون, حالا هم برو

روشو برگردوند و دوباره عصبی پیشونیش رو لمس کرد.

+این...

-دیگه چیه؟

باداد جونگین کیونگ چند قدم عقب پرید و سرشو انداخت پایین.

+یخ...باید بزاریش تا وَرَمش بخوابه

- آیییشش مطمئنم کبود میشه ... از دست توِ مزاحمِ لعنتی

کیونگ در مقابل این حرفا فقط سکوت می‌کرد.

همه این اتفاقات به کیونگ یادآوری میکرد که اون همیشه تو سری خورُ بدبختهِ...

جونگین نگاه عصبی ای بهش انداخت و محکم کیسه یخ و از دستش کشید طوری که کیونگ هم باهاش کمی به جلو متمایل شد.

جونگین خشمگینانه بهش نگاه کرد.

-چته تو ؟چرا انقد شُلی؟

+من متاسفم

-برو بیرون از خونه

جونگین بلند شدو بازوی کیونگ رو چسبید و سمت در با بیرحمی تمام حرکت کرد

+من متاسفم

-خفه شو

جونگین برشگردوند و تو صورتش داد زد.

سکوت مطلق همه جارو گرفته بود ...

جونگین نفس نفس میزدو به کیونگ که از ترس و شرم خودشو جمع تر کرده بود و از حالت عادی کوچیک تر بنظر میرسید نگاه میکرد, سرش خم بودواز این بالا فقط تصویر نصفه ای از گونه و بینی و لبای کیونگ داشت.

+چرا میخوای بندازیم بیرون؟

کیونگ مطمئن بود این بلند ترین جمله ای بود که تو این شرایط سخت تونست بگه.

-چون بهت گوشزد کرده بودم اگه یه بار دیگه عذرخواهی کنی میندازمت بیرون.

+ببخشید

زیر لب گفت.

-هوف پسره ی نفهم حرص درار

محکم بازوی کیونگ رو ول کرد طوری که چند قدم به عقب تلو تلو خورد.

یه نگاه کلی بهش انداختو با عصبانیت رفت تو اتاقشو درو بهم کوبید.

کیونگ بعد رفتن جونگین آستین بلند بلوزشو بالا داد و با فین فین به دست سفیدش که حالا دقیقا به اون ناحیه از بازوش که اسیر دستای قوی و مردونه جونگین شده بود خیره شد که سرخ سرخ بود ,شاید تا چند ساعت بعد حتی کبودم بشه.

You Again ❤️[کامل شده] Where stories live. Discover now