☀️Part :18☀️

700 164 6
                                    

ووت که یادتون نمیره بدین😀🍀❤️
به اینستامم سر بزنین واسه لایک کردن دنسا
Blacktaeboom
-----------------------------------------------------------

کیونگ با دستای یخ زده اش بازی میکرد و مدام بهم فشارشون میداد تا شاید استرسش کم شه.

از آسانسور که خارج شد دوباره به اون در که مثل در جهنم از دور صورتش رو داغ میکرد خیره شد!!!

با فین عمیقی آروم راه افتاد.

قبل اینکه زنگ رو بزنه تو یه فاصله ای بود که در خودش باز شد.

  تالپ و تولوپ قلبش چند برابر شد.

جلو رفت و در رو آروم هل داد.

به فضای تیره پذیرایی نگاهی انداخت ولی چیزی عایدش نشد ,آروم وارد شد و دیدش ...

درست وسط خونه ایستاده بود.

کیونگ داخل شد ولی از ترسش در رو نبست تا اگه جونگین هار شد فرار کنه!!!

-واسه چی اومدی؟

کیونگ بدون حرفی متعجب خیره جونگین شد.

-واسه اینکه برینی به اعصاب من؟

جونگین داد زد و کیونگم از ترسش عقب پرید.

+من...بخدا...اومدم ...

کیونگ که از ترس به گریه افتاده بود  بین هق هقش گفت .

جونگین برگشت و پاتند کرد طرفش.

کیونگم عقب رفت و خودشو چسبوند به دیوار پشتش و سرشو خم کرد و محکم چشماشو بست .

نفس های جونگین رو حس میکرد که درست به صورتش میخورد.

-با اون مغز نخودیت چی فکر کردی که خواستی با این کار عصبانیم کنی؟از این به بعد...

با برخورد محکم در به پشت جونگین محکم چسبید به کیونگ و پرسش کرد و هم زمان چشمای هردو گشاد شد .

-یااا کدوم خریه؟

جونگین داد زد و با هل دادن در پیرزن بخت برگشته نقش زمین شد .

-آ...آجوماااا

جونگین با دادی بخاطر ترسش طرف پیرزن خیز برداشت و کمک کرد بلند شه.

بلند شدن پیرزن همزمان شد با کوبیده شدن دست کوچیکش به پشت گردن جونگین .

+پسره ی بیخود آخه پشت در جای اینکاراست ،اتاقو ازتون گرفتن ؟

بعد سرشو حرکت داد تا کیونگ ترسیده رو ببینه.

+چه خوشگلشم گیر آوردی

پیر زن اضافه کردو خم شد تا وسایل پخش زمین شده اش رو برداره.

جونگین برگشت و از گوشه چشم یه نگاهِ "بعدا به حسابت میرسم" به کیونگ انداخت و رفت کمک پیر زن.

You Again ❤️[کامل شده] Où les histoires vivent. Découvrez maintenant