ووت❤️❤️
کیونگ pov
- مامانی من دارم میرم ،امشب قراره بمونم خونه ی اون دوستم
+ اوکی عزیزم خوش بگذره
همین که خواستم برم بیرون جونگین با سرعت از کنارم رد شدو بهم تنه زد و سریع کفشش رو پوشیدو رفت.
-واااااا خو مثل آدم برو وحشی
کیونگ زیر لب گفت و زد بیرون.
در کمال تعجب با اون همه عجله ای که جونگین داشت هنوز اون بیرون دور ماشینش بی هدف میچرخید, قشنگ معلوم بود که داره گیج میزنه...
از کنارش بی توجه رد شدم.+ دی او؟
برگشتم طرفش:هم؟
+جایی میری؟
-اره میرم دانشگاه
+اوه مسیرمون یکیه پس سوارشو
بعد بدون حرفی سوار شد ,یکم متعجب خیره شدم به ماشین ولی با بوقی که زد فهمیدم با من بوده.
+چرا انقد لفتش دادی کار دارماااااا
-ببخشید
بعد بدون حرفی راه افتادو تا دم در دانشگاه حرفی بینمون ردو بدل نشد.
خواستم پیاده شم که گفت.
+دی او خواستی برگردی بهم زنگ بزن بیام دنبالت
-من شمارتو ندارم
+گوشیتو بده
-...
گوشی رو ازم گرفت و شماره خودشو برام ثبت کرد و همین طور برای خودش شماره ی منو.
+ حالا دیگه مشکلی نیس
- ولی من قراره امشب برم خونه ی چانیول
+چرا؟
ابرو هامو یکم بالا دادم:کار داریم
+یه استاد و شاگردش چه کاری میتونن داشته باشن باهم؟
-خصوصیه
اینو با حرص گفتمو خواستم پیاده شم.
+دی او؟
با حرص برگشتم طرفش.
+برای چی چان دی او صدات کرد؟
تو این لحظه چه سؤالی بود دقیقا؟
-من...گفتم بهش...
+چرا؟
-همین جوری خوشم اومد
+دیگه بهش بگو اونجوری صدات نکنه
دیگه جدی جدی فهمیدم که یه فحشی چیزی هست که داره اینجوری میگه.
-چرا؟
+ چون اسمیه که خودم گرفتم نمیخوام هیچکس بدونه
با حالت گیج سر تکون دادم:باشه
YOU ARE READING
You Again ❤️[کامل شده]
Fanfiction♦️You again♦️ نویسنده:boom🎇 ژانر :درام🍺 ,رمنس💥,فلاف🧜♂️,اسمات,هپی اند🔥,... کاپل ها:💦کایسو,👅چانبک,⚡تاعوریس یه داستان شاید تکراری و ساده ولی خیلی کیوت و دوست داشتنی واسه کسایی که دوست دارن دوست داشته بشن ☺️ کایسوی قوی داستانمون بعد یه مدت خیلی...