ووت واسه یه قسمت شیطونی❤️❤️😂😈
این قسمتم شیطونی داره :/ با تشکر
-----------------------------------------------------------
=کیم جونگین ازادی
سرباز با بی میلی گفت و در رو باز کرد.
به جونگین که شوکه نگاهش میکرد چشم غره ای رفت.
=نمیدونم چی کار کردین ولی طرف به هوش اومده و از همه چیز چشم پوشی کرده
جونگین اروم و شوکه از جاش بلند شد و پسر رو که جلوتر ازش راه میرفت دنبال کرد تا اینکه دوباره جلوی همون افسر اخمو که حالا از سرش دود بلند میشد رسیدن.
+به چی خیره شدی؟ برو دیگه
-برم؟
جونگین گیج گفت و از فکرایی که تو سرش میچرخید داشت دیوونه میشد .
+بخاطر عوضیایی مثل شماهاست که کشور انقدر بی قانون شده...سرمایه دارای اشغال
مرد تیکه اخر حرفش رو زیر لب زمزمه کرد و پشت بندش بلند شد و رفت به طرفی و جونگین همون طور گیج برگشت سمت پسر سرباز که اونم بعد نگاهی به سر تا پاش گذاشت رفت .
اینجا چه خبر بود؟
گوشی و بقیه وسایلاش که جلوش رها شده بودن رو برداشت و همونطور که سریع روشنش میکرد از بازداشتگاه خارج شد و خودش رو به سر خیابون رسوندکه همزمان هم چان جواب داد.
=جونگین؟
-چان کیونگ کجاست؟
=خدای بزرگ خودتی؟ چجوری...؟
-خودمم نمیدونم فقط میدونم ازاد شدم و الان بیرونم ...کیونگ کجاست لعنتی؟
=اینجاست ...یعنی خونه توییم ...خوابه ...همون جا وایسا دارم میام دنبالت
-نه نمیخواد همون جا باش تا برسم
جونگین همزمان که جلوی تاکسی دست بلند کرد گفت و سوار شد.
تا دم در خونه همش فکرای جور و واجور کرده بود و دیوونگی اَمونِشو بریده بود.
______________________________________چان اروم گوشی رو پایین اورد و به قیافه ی سوالی بک خیره شد.
-این ...کریس ...دقیقا چیکارس؟
بک نفس عمیقی کشید و لب ورچید ،از جواب دادن به چان خسته شده بود و نیاز داشت که استراحت کنه.
+گفتم که برادرشه...ازادش کردن؟
-اره اما ...چجوری؟
+تا جایی که یادمه ایناش دیگه نباید به ما مربوط باشه
بک ناامید گفت و از جاش بلند شد.
+خوب جونگین الان میرسه و فک نکنم دوست داشته باشه دیگه اینجا بمونیم
YOU ARE READING
You Again ❤️[کامل شده]
Fanfiction♦️You again♦️ نویسنده:boom🎇 ژانر :درام🍺 ,رمنس💥,فلاف🧜♂️,اسمات,هپی اند🔥,... کاپل ها:💦کایسو,👅چانبک,⚡تاعوریس یه داستان شاید تکراری و ساده ولی خیلی کیوت و دوست داشتنی واسه کسایی که دوست دارن دوست داشته بشن ☺️ کایسوی قوی داستانمون بعد یه مدت خیلی...