رو پاهای چانیول جابجا شد و بی توجه به لبخند خشک شدش نرم خندید
"ددی ، برای بکهیونی چی اوردی؟"
با پرعشوه ترین لحن ممکن گفت و مطمعن شد همه افراد مهمی که پشت سرش ، دور یه میز باهاشون نشستن فکر کنن رییس پارک یه پدوفیل حرومزادس که با یه پسر بچه رابطه داره.چانیول نفسش رو تو سینش حبس کرده بود و نگاه وحشت زده و گیجش روی قیافه بهت زده افرادی که روبروش نشسته بودن میچرخید .
اون بچه داشت چه غلطی با ابروی اون میکرد؟
~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
های..
فیک جدید اوردم براتون*~*
اکانت نیل دست منه*دوستشم* ولی هر سوالی داشتید درباره فیک میتونید بپرسید♡
YOU ARE READING
~💙I Can't Breathe[ChanBaek]💙~
Fanfiction♧I Can't Breathe ~ نمیتونم نفس بکشم♧ کاپل : چانبک_هونهان_کریسهان~☆ ژانر : روانشناسی_روزمره_درام~☆ بیون بکهیون بنا به دلایلی به شدت از پارک چانیول، معشوقه قدیمی مادرش، متنفره. پس با هدف جهنم کردن زندگی اون مرد به کره برمیگرده و کی میگه یه بچه ۱۴ ساله...