part 5

3.3K 726 61
                                    


هووووم ... با پارتای پشت سر هم چطورید ؛)

•••••••

اون مرد نفرت انگیز قبل از ول کردن دستش یه فشار محکم اما کوتاه دیگه به دستش وارد کرد و بعد ازش فاصله گرفت .
کمی طول کشید تا بتونه خودش رو جمع و جور کنه و صاف بشینه .

تموم مدت رو به جلو خم شده بود .
بعد از اینکه نفس هاش منظم شد نفسش رو محکم بیرون داد .
این کار چانیول به جای اینکه بترسوندش مصمم ترش کرده بود .

اون مرد اشتباه کرده بود .
نباید ضعفش رو به رخش میکشید .
بهش نشون میداد ضعیف کیه .

لب هاش رو محکم روی هم فشار داد و نگاهش رو به رو دوخت .
برای اون روز کافی بود .
استانه صبر مرد پشت فرمون پایین اومده بود و خودش هم دیگه حوصله دهن به دهن شدن باهاش رو نداشت .
در عوض میخواست سکوت کنه و به کار هایی که میتونه انجام بده فکر کنه .

تا رسیدن به ساختمون شرکت جفتشون ساکت بودن .
چانیول هر از گاهی سر میگردوند و به صورت غرق فکر پس قد کوتاه نگاه میکرد .

نمیخواست بی رحم باشه ولی نمیتونست خود سری هاش رو هم نادیده بگیره .
تنها اشتباه اون این بود که در برابر صدای پر التماس عشق اولش کوتاه اومده و حالا مجبور بود کسی رو تحمل کنه که برای ازار دادنش مصممه .

قبلا یکی دوبار گذرا توی سفر هاش به امریکا دیده بودش ، ولی فقط یه لحظه کوتاه .
هیچوقت اونقدر طولانی ندیده بودش که فرصت داشته باشه چنین کینه ای تو دلش بکاره .

اون فقط میخواست بعد مدت ها یه کار خوب انجام بده ، پس چرا همه چیز انقدر پیچیده شده بود ؟

اونقدر تو فکراش غرق شده بود که حتی وقتی چانیول توی پارکینگ اون ساختمون بزرگ و پر هیبت پارک کرد هم به  اون همه لاکچری بودن واکنش نشون نداد و فقط در سکوت دنبالش کرد .

سالن ها و راهرو های مجللی که ازش میگذشتن هیچ اهمیتی براش نداشت .
یا حتی ادم هایی که به محض دیدن مرد همراهش تا کمر خم میشدن و تعظیم میکردن .
به نظرش همه اونها احمق هایی بودن که ذات واقعی پارک چانیول رو نمیشناختن .
شیطان واقعی اونه !
با کینه فکر کرد .

چانیول به یه کافه کوچیک و دنج راهنماییش کرد و بعد از اینکه یه کارت روی میز روبروش گذاشت اروم توضیح داد "برای خریدن لباس فرم و وسایلت ازش استفاده کن .. به یکی از کارمند هام میگم بیاد ببرتت خرید .. فکر نکنم هیچکدوم دلمون بخواد این همراهی رو ادامه بدیم "

اگرچه هنوز لحن صداش زهر دار و محکم بود ولی حالت صورتش نشون میداد از قبل اروم تر شده .
البته که اروم تر شده بود ، اون زهر خودش رو ریخته بود .
مثل یه بزدل چون نمیتونست کنترلش کنه زور بازوش رو به رخ کشیده بود .

~💙I Can't Breathe[ChanBaek]💙~ Where stories live. Discover now