بازم های ..♡
فک نکنید حواسم نبود پارت قبلو وت ندادید :(
نباید اپ میکردم ولی دل رحمم اجازه نداد ...
الان قبل خوندن با انگشت بکوبید رو اون ستاره بی صاحاب :|------
با ورود رییس پارک به جمع ، برای چند لحظه همه ساکت شدن .
تو اون دور همی ای که هر هفته تدارک میدیدن هیچکس واقعا برای حضور مرد قد بلند مشتاق نبود .
یه جورایی همه به خاطر شخصیت سخت گیر و انتقاد گرش ازش فراری بودن و حتی اون شب که یکم دیر کرده بود هم باز کسی نگرانش نشده بود .چانیول سری برای همه کسایی که پشت میز نشسته بودن تکون داد و بی حرف به سمت لوهان که یه گوشه نشسته بود رفت .
چند لحظه بعد فضای اتاقک کارائوکه مثل قبل از ورود پارک چانیول شد .
برای خودش یه صندلی عقب کشید و بدون اینکه واقعا متوجه جو عجیب اونجا شده باشه برای خودش یه لیوان مشروب ریخت ."هی یول ، چه اتفاقی برات افتاده؟ "
لوهان به سمت دوست بی حوصلش چرخید و دستش رو روی شونش گذاشت .
چانیول جوابش رو نداد . در عوض لیوانش رو بالا برد و محتویات داخلش رو یه نفس سر کشید .
"یول؟"دوباره صداش زد ."همین روز اول رید به اعصابم !"بلاخره به حرف اومد .
"اوه"یه واکنش کوتاه نشون داد و دستش رو از روی دوش دوستش برداشت . پس موضوع بکهیون بود !"چطور؟چیکار کرده مگه؟"لبخند پر از ذوقش رو خورد و با یه کنجکاوی واقعی پرسید .
از قبل میدونست مواظبت کردن از بکهیون برای چانیول اصلا اسون نخواهد بود ولی انتظار نداشت از همون روز اول دوستش رو انقدر کلافه ببینه ."تقریبا مطمعنم اومده کره تا فقط اعصاب من رو بگاد .. جدا از بچه بودنش واقعا شخصیت اعصاب خورد کن و مزخرفی داره "
چانیول با لحن کلافه ای گفت و یه شات دیگه برای خودش ریخت ."بیخیال پسر ، اون فقط یه بچس .. درسته که رو اعصابه ولی اون با همه اینجوریه .. توهم نزن "
علارغم تمایلش برای گفتن " دقیقا مثل خودت " حرفش رو خورد و سعی کرد دوستش رو مجاب کنه که پارانویید داره !"امشب انرژی زیادی برای سر و کله زدن با یه بچه تلف کردم لو ، حوصله ندارم سر یه بچه دیگه هم انرژیمو تلف کنم . اگه میخوای همینجور کنار گوشم مزخرف بگی پس فقط دهنت رو ببند و با فاصله ازم بشین !"
بدون اینکه ناراحت شدن دوست چندین سالش براش مهم باشه با بی حوصلگی گفت و دومین شاتش رو سر کشید .
لوهان که باهاش قهر کرد و همونجور که خواسته بود ازش فاصله گرفت ، بهتر تونست اطرافش رو ببینه .
در حینی که داشت چشاش رو تو فضای تاریک اتاقک میچرخوند و به این فکر میکرد که باید با اون پسر لعنت شده چیکار کنه توجهش به یکی از همکلاسی های قدیمیش دو کیونگسو جلب شد .کیونگسو کمی دور تر ، طرف دیگه میز نشسته بود و به نظر میومد تموم مدت حواسش پیش اون و لوهان بوده .
معذب سری براش تکون داد و دوباره سرش رو چرخوند .
حتی اگه کارش بی ادبانه بود هم بی حوصله تر از اون بود که بخواد با یه روانشناس عجیب غریب خش و بش کنه .
YOU ARE READING
~💙I Can't Breathe[ChanBaek]💙~
Fanfiction♧I Can't Breathe ~ نمیتونم نفس بکشم♧ کاپل : چانبک_هونهان_کریسهان~☆ ژانر : روانشناسی_روزمره_درام~☆ بیون بکهیون بنا به دلایلی به شدت از پارک چانیول، معشوقه قدیمی مادرش، متنفره. پس با هدف جهنم کردن زندگی اون مرد به کره برمیگرده و کی میگه یه بچه ۱۴ ساله...