Part 2

4.1K 868 62
                                    

ببینید کی سر قولش مونده و سر بیست وت اپ کرده😎😀

☆~☆~☆~☆~☆~☆~

توی یه پارکینگ بزرگ متوقف شد و بی حرف ، زودتر از پسرک مزاحم از ماشین پیاده شد

چمدوناش رو از توی گاو صندوق بیرون اورد و وقتی دید بکهیون که از ماشین پیاده شده بدون برداشتن چمدوناش داره به سمت اسانسور میره صداش رو بلند کرد

"همین الان برمیگردی و چمدونات رو با خودت برمیداری ، البته اگه نمیخوای تموم مدتی که اینجا هستی رو با اون یدونه لباسی که تنته سر کنی یا کل پولات رو بابت لباس بدی"

داد نزد ولی تن صدای جدیش اونقدر بلند بود که باعث شه پسر کوچیک تر سر جاش متوقف شه ، دیگه وقت این بود که با جدیت باهاش برخورد کنه

سر جاش ایستاد و به عقب چرخید با دیدن صورت جدی چانیول چینی به دماغش داد و راه رفته رو برگشت ، انگار فعلا باید عقب نشینی میکرد . مرد روبروش با بقیه ادم هایی که اطرافش بودن یکم تفاوت داشت

بعد از اینکه بکهیون رو مجبور کرد تک تک وسایلاش رو خودش بالا بیاره در واحد بزرگش رو با کارت باز کرد و به مهمون ناخوندش اجازه ورود داد

به محض باز شدن در و نمایان شدن اپارتمان لوکس پارک چانیول در برابر چشاش سوت کشداری زد و چمدونش رو به دنبال خودش کشید
از راهروی کم عرض که گذشت به یه سالن سفید و کلاسیک رسید

همونجور که از مدیر عامل شرکت ارتمیس انتظار میرفت اپارتمانش کاملا مجلل بود و نشون میداد کسی که اونجا زندگی میکنه به نشون دادن ثروتش علاقه خاصی داره
پر از وسایلی بود که احتمالا صاحبش تا اخر عمر هم ازشون استفاده نمیکرد و فقط محض خرج کردن پولش خریده بودشون

پوزخندی زد و به سمت مردی که پشت سرش ایستاده بود و با بی حوصلگی منتظر بود از سر راش کنار بره ، برگشت
اون مرد چه حسی بهش دست میداد اگه تموم اون تجملی که تدارک دیده بود با دست های اون نابود میشد؟
با چشم هایی ریز شده فکر کرد

"میخوای تا ابد همینجا وایسی؟"
با تن صدای کنترل شده ای گفت و وقتی در جواب با شونه بالا انداختن پسر بیخیال روبروش مواجه شد مثل خودش چشماش رو ریز کرد و متقابلا تو چشم هاش خیره شد ، اون بچه از عمد میخواست عصبانیش کنه؟

خیلی عجیب بود ولی نگاه پر از خصومت بکهیون باعث میشد نتونه به چیز دیگه ای فکر کنه

چرا؟
از خودش پرسید و وقتی به نتیجه ای نرسید بیخیال احترام به مهمون شد و به پسر قد کوتاه روبروش تنه ای زد و از کنارش رد شد
"من سرم شلوغ تر از اونه که بخوام منتظر دید زدن تو بمونم پسر جون ، زودتر دنبالم بیا تا اتاقت رو نشون بدم و برم!"

و بدون اینکه منتظرش بمونه طول سالن رو طی کرد و بعد از رسیدن به یه راهروی کوتاه در اولین اتاقی که روبروش بود رو باز کرد و وارد شد
چند لحظه بعد وقتی خبری از مهمون ازار دهندش نشد راه رفته رو برگشت

~💙I Can't Breathe[ChanBaek]💙~ Where stories live. Discover now