ممنون که وتا رو به پونصد رسوندین💙
ظرف سوپ کریس روی میز سرد شده بود و کریس برخلاف گارد اولیش که نسبت به سهون داشت حالا خیلی مشتاق و مست کنارش نشسته بود و هر چند دقیقه یه بار بی دلیل بلند و احمقانه میخندید.
سهون هم در حالیکه به لوهان نگاهای زیر چشمی مینداخت مشغول خش و بش با کریس بود و از اینکه تونسته بود کریس رو ببره سمت خودش، راضی به نظر میرسید.
و لوهان با ابروهای در هم دست به سینه مثل بچه ای که توی بازی راهش نداده بودن یه گوشه نشسته بود و اصلا حرف نمیزد. فقط نگاه میکرد. و از درون تلاش میکرد بلند نشه بره دکور جفتشون رو پایین بیاره.
«تو..خیلی دیوونه ای!»کریس بین سکسکه هاش گفت و اون فقط چشم هاش رو چرخوند.
سوپش هنوز روی میز دست نخورده بود. دو بار واسش گرمش کرده بود ولی کریس هیچ علاقه ای به خوردنش نداشت و به جاش تا تونسته بود آبجو خورده بود.سهون هم طرف سالن روی مبل نشسته بود و دست کمی از کریس نداشت. فقط اون ظرفیتش بالاتر بود و حداقل چرت و پرت نمیگفت.
و اون وسط اون دوتا نشسته بود و هر سه دقیقه یه بار به خاطر وضعیت افتضاح روبروش آه میکشید.کریس اولش اونقدر در برابر سهون گارد داشت که اون رو خجالت زده میکرد و توی اون لحظه اونقدر باهاش صمیمی شده بود که حتی از میزان صمیمی بودنش با اون هم یه لول بیشتر بود.
کاملا مست بود و مزخرف میگفت.«پس فتیش هات چیان؟»سهون در حالیکه به سیگارش پک میزد پرسید.
حس خوبی نسبت به سوالش نداشت. میتونست پلید بودن افکارش رو پشت لحن معمولیش حس کنه.یکم طول کشید تا کریس جواب بده. بعد از یه خنده آهنگین و کش دار لب هاش رو از هم فاصله داد«خوابیدن با دختر هایی که ممه های گنده دارن؟»
حتی اون هم از شدت زننده بودن حرفش شوکه شد. خب پس کریس مست میتونست تا این اندازه از پوسته جمتلمنش خارج شه؟
«نظرت در مورد تریسام چیه؟»تفش توی گلوش پرید. در حالیکه به شدت سرفه میکرد و تلاش میکرد با تف خودش خفه نشه، با چشم های گشاد شده و تهدید آمیز به سمت سهون چرخید. اون احمق داشت چه غلطی میکرد؟
«ام تریسام؟ فانتزیش جذابه ولی رابطه های دو نفره رو ترجیح میدم.» حتی کریس هم با سوالش شوکه شده بود و داشت جدی جواب میداد. کمتر مست به نظر میرسید.
«نمیخوای امتحانش کنی؟»سهون در حالیکه این رو میپرسید، زیر چشمی با یه حالت سرگرم شده به اون نگاه میکرد و خون اون به جوش اومد.
قبل از اینکه کریس جواب بده از جا پرید و به سمت سهون رفت. یقش رو گرفت و در حالیکه اون رو دنبال خودش میکشید، به سمت آشپزخونه رفت.«بیا اینجا»
به محض اینکه از محدوده دید کریس خارج شدن، از بین دندون های چفت شدش گفت.
«توله عصبانیه؟»صدای بیخیال سهون با پس زمینه خندش که بهش میگفت همه اینها براش یه بازیه، باعث میشد داغ کنه. اوه سهون روانی بود.
KAMU SEDANG MEMBACA
~💙I Can't Breathe[ChanBaek]💙~
Fiksi Penggemar♧I Can't Breathe ~ نمیتونم نفس بکشم♧ کاپل : چانبک_هونهان_کریسهان~☆ ژانر : روانشناسی_روزمره_درام~☆ بیون بکهیون بنا به دلایلی به شدت از پارک چانیول، معشوقه قدیمی مادرش، متنفره. پس با هدف جهنم کردن زندگی اون مرد به کره برمیگرده و کی میگه یه بچه ۱۴ ساله...