هرصبحی که کنار تو از خواب بیدار شم
تولد دوباره ی منه💜
.
.
.
.
.
.
.لبای ترک خوردشو با زبونش خیس میکنه و از طعم گس خون توی دهنش چهرش جمع میشه.
نفسای گرم و منظمی که پشت گردنشو نوازش میکنن باعث میشن چشماشو باز کنه و چندبار پلک بزنه تا دیدش واضح تر بشه.
به دست تتو خورده ای که دور کمرش حلقه شده نگاه میکنه و بلافاصله بوی مطبوعی زیر بینیش میپیچه.
انگشت اشارشو نوازش وار روی تتوهای زیبای اون دست میکشه و آروم برمیگرده سمتش.
زی_چرا تو خوابم اخم داری تو آخه؟
با لبخند عمیقش زمزمه میکنه و فاصله ی بین دو ابروشو میبوسه که اخمای لیام یکم از هم باز میشنو سرشو بیشتر توی بالش فرو میکنه.
_کی به کی میگه کیوتی پین؟ها؟
با چشمایی که برق میزنن میگه و سرشو بین شونه و گردن لیام جا میده. زیر خط فکشو میبوسه و از برخورد ریشای بلندش با پوست صورتش ریز ریز میخنده.
زی_این بوی ادکلن و سیگارت نیست لی...این بوی تن خودته!
با آروم ترین لحن ممکن زمزمه میکنه و دم عمیقی میکشه تا اون بوی مطبوعو بیشتر حس کنه.
وقتی محکم شدن گره اون دستارو دور تن خودش حس میکنه بازدمشو بیرون میده و سعی میکنه از اون کوره ی آتیش فاصله بگیره تا بتونه صورتشو ببینه.
لی_تکون نخور
زیر گوشش میگه و محکمتر به خودش فشارش میده.
زی_صبح بخیر
بین شونه و گردنش زمزمه میکنه و لیام به تکون دادن سرش اکتفا میکنه
زی_شل کن لی، باید برم!
لی_کجا؟
با صدای خشدار و گرفته ی اول صبحش زمزمه میکنه و سرشو بیشتر به بالش فشار میده
زی_همون جایی که خودتم هرروز صبح میری...ریخت لیام ولم کن!
آخر حرفشو با صدای بلند میگه و دستاشو رو قفسه سینه پسر بزرگتر میذاره تا هلش بده عقب.
لیام چشماشو باز میکنه و با گرفتن چونه ی زین سرشو بالا میاره و گونشو محکم میبوسه. گره دستاشو شل میکنه و دوباره چشماشو میبنده.
زین با سرعت اما بی سروصدا از جاش بلند میشه و از اتاق بیرون میره.
میدونه که خیلی زود، لیام دوباره خوابش میبره تا خستگیه 6 روز تمام وقت کار کردنو صبحا زود از خواب بیدار شدنو امروز تلافی کنه.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
._همین الان کونتو جمع میکنی میای اینجا
VOUS LISEZ
Violet♡[Ziam] Season 1 Completed
Fanfictionبقراط میگه هر آدمی یکی از رنگ های آبی، قرمز، سبز یا زرده اما من میگم تو ویولتی... زیباترین تناژ بنفش💜 "اگه روحیه حساسی دارید خوندن این بوک رو بهتون پیشنهاد نمیکنم" آپ نامنظم