All i want is to run away from this world and shelter in your arms💜.
.
.
.
.با ضربه ای که به ساق پاش میخوره چشم هاش رو باز میکنه
زی_چرا جفتک میندازی؟
خطاب به انسل که با نیش باز بالای سرش وایساده غر میزنه و اخم هاش به خاطر دردی که توی ساق پاش پیچیده توی هم میرن
+لیام اومد
به خاطر هدفون و صدای بلند موزیک نمیشنوه اما میتونه لب خونی کنه که بی هیچ حرفی سر تکون میده و خمیازه میکشه
کمرش به خاطر بد نشستن روی صندلی های مضخرف چرمی گرفته و چشم هاش از چرت نصفه و نیمه ش قرمز و خواب آلودن
زی_کِی اومد؟
درحالی که هدفون رو توی کوله ش برمیگردونه میپرسه و چشم هاش رو محکم باز و بسته میکنه تا تاری دیدش برطرف شه
+ده دقیقه پیش، اما بهت پیشنهاد میکنم الان نری پیشش
زی_دوباره چی شده؟
+شرکت Ra قراردادش رو باهامون بهم زده، این دومین باریه که داره بهمون ضرر میزنه، معلوم نیست چشه مرتیکه
زین موهای بلند و بهم ریخته ش رو از روی پیشونیش کنار میزنه و تصویر اون چشم های آبی و پر تمسخر توی ذهنش پررنگ میشه
هیچوقت به صاحب اون چشم ها حس خوبی نداشته...
.
.
.
.زی_من میبرم
خطاب به منشی که ماگ قهوه ی لیام دستشه لب میزنه و دستش رو جلو میبره تا ماگ رو ازش بگیره
بلافاصله چشم های اون دختر برق میزنن و بی معطلی ماگ قهوه رو به زین میده
م_ممنون
زین بی هیچ حرفی سر تکون میده و بدون اینکه در بزنه با تکون دادن دستگیره، در رو تا نیمه باز میکنه
_مگه این خراب شده در نداره
با صدای عربده ی لیام بلافاصله و بی اختیار در رو میبنده و قدم کوتاهی رو به عقب برمیداره
زی_وات د فاک؟!
و همین کافیه تا صدای خنده ی انسل بلند بشه
+گفتم که
زی_واسه خودت گفتی
با اخم عمیقی که بین ابروهاش گره انداخته غر میزنه و عقب گرد میکنه
چند تقه کوتاه به در اتاق اون مرد میزنه و اینبار آروم تر از دفعه قبل در رو باز میکنه
و به آرومی سرش رو از لای در تو میبره...
زی_براتون قهوه آوردم رئیس
محتاطانه لب میزنه و نیشخند پر شیطنتی روی لب هاش کشیده میشه
YOU ARE READING
Violet♡[Ziam] Season 1 Completed
Fanfictionبقراط میگه هر آدمی یکی از رنگ های آبی، قرمز، سبز یا زرده اما من میگم تو ویولتی... زیباترین تناژ بنفش💜 "اگه روحیه حساسی دارید خوندن این بوک رو بهتون پیشنهاد نمیکنم" آپ نامنظم