fourteen

2.3K 435 335
                                    


لو_تولدت مبارک عن آقا

رو به لحن پر هیجانش چشماشو میچرخونه و جواب میده:

زی_حتی صبح روز تولدمم اول باید صدای تورو بشنوم؟

لو_دلتم بخواد پتیاره ی بی ذوق امروز چون تولدته نمیرینم بهت پس سعی کن استفاده ی کاملو ببری در ضمن شروع کن به جمع کردن کونت چون تا نیم ساعت دیگه اونجام

زی_فاک یو

تلفنو قطع میکنه و مشغول پوشیدن لباساش میشه

.
.
.
.
.
.
.

در حالی که از پله ها پایین میاد نوتیفای گوشیشو که کلی چرت و پرت از طرف لویی و نیک و تبریک تولده چک میکنه و وارد آشپزخونه میشه اما وقتی با جای خالی لیام پشت میز مواجه میشه جا میخوره

زی_هی سوزی...لیام کجاس؟

س_سلام عزیزم آقای پین نیم ساعت پیش رفتن

زی_ولی...الان که خیلی زوده

درحالی که ساعت گوشیشو چک میکنه با صدای تحلیل رفته ای میپرسه و آب دهنشو قورت میده

تو تموم این سالایی که لیامو توی زندگیش داشته هیچوقت نشده صبح روز تولدش با جای خالی اون مرد رو به رو بشه و بدون بوسه یا شنیدن «تولدت مبارک نفسم» از طرفش خونه رو ترک کنه

اما امروز...

بی اختیار بغض میکنه و گوشه ی لبشو گاز میگیره

س_مثل اینکه کار فوری ای براشون پیش اومده بود

سر تکون میده و گوشیشو چک میکنه تا شاید بین اون همه تبریک تولد از طرف اطرافیانش، اسم آشنایی به چشمش بخوره اما همچین اتفاقی نمیوفته

زی_آها...باشه

درحالی که گوشیشو توی جیبش برمیگردونه به آرومی زمزمه میکنه و بی توجه به درخواست اون زن برای اینکه قبل از رفتن صبحونه بخوره از خونه بیرون میره

.
.
.
.
.
.
.
.

لو_دورش بگردم که امروز تولدشه

در حالی که گوشیشو توی جیبش برمیگردونه میگه و لبخند غمگینی روی لب های زین جا میگیره

از صبح این صدمین باریه که لویی قربون صدش میره هر سال روز تولدش همینه، لویی از فاز بی وقفه ریدن بهش بیرون میاد و به قول خودش حتی یه بارم قهوه ایش نمیکنه!

نیک_میدونستی امروز تولد منم هست لو؟

با امیدواری میگه و جوابش میدل فینگره بالا اومده ی لوییه

زین تک خنده ی کوتاهی میکنه و مداد طراحیشو بی هدف روی صفحه ی کاغذ به حرکت درمیاره

از صبح که با جای خالی لیام توی خونه اونم تو روز تولدش مواجه شده و هنوزم که هنوزه هیچ تبریک تولدی از طرفش دریافت نکرده دلخور و ناراحته

Violet♡[Ziam] Season 1 CompletedWhere stories live. Discover now