sixteen

2.8K 414 502
                                    

تمام شبو بدون هیچ فاصله ای سینه به سینه ی مردی گذرونده بود که با تمام بدخلقیاش، براش بهترین پناه بود و حالا از شر نور آفتابی که اتاق سرد و تاریکو تا حدودی گرم و روشن کرده بود جثه ی ظریف خودشو بیشتر به اون تن برهنه و گرم فشار میداد و فاصله ای که وجود نداشت رو کمتر میکرد

تنش بوی شکلات تلخ و نم بارون میده

«کی بهش گفته عطر تنش باید تا این حد مست کننده باشه؟»

از خودش میپرسه و پیشونیشو بیشتر از قبل روی سینه ی برهنه ی اون مرد فشار میده

سرش درد میکنه اما کی به سردرد اهمیت میده وقتی بوی نم بارون زیر بینیشه؟

بالا پایین شدنه نامنظم قفسه ی سینه ش نشون میده که بیداره

بیداره و تا یک ساعت دیگه باید سره کارش باشه اما بی هیچ حرکتی سرجاش مونده تا مبادا پسرشو بد خواب کنه

زی_قلب منی

بی صدا لب میزنه و چشماشو باز میکنه

با فاصله گرفتن پلکای پف کردش از هم، مژه های بلندش به بدن نیمه برهنه ی اون مرد کشیده میشنو نتیجش تنگ تر شدنه آغوش امنشه

دلش نمیاد دل بکنه از دلبر بین بازوهاش و این برای دیروز و امروز نیست

هربار که اون پسر با دلبریِ تمام خودشو بین بازوهاش جا میده و براش لوس بازی درمیاره دلش بیشتر از قبل ضعف
میره براش

زی_فکر میکردم تولدمو یادت رفته

از زمزمه ی آرومش اخمای لیام به سرعت توی هم میرنو با صدای بم و خشدار اول صبحش جواب میده:

لی_غلط فکر میکردی

کی به جز زین میتونه دیوونه ی اون صدای گرفته و لحن پرتحکمه همیشگی باشه؟

سرشو عقب میکشه و در حالی که با تیله های طلاییش جز به جز چهره ی الهه‌ی بدخلق رو به روشو از نظر میگذرونه سر تکون میده

لیام نگاهی به صفحه ی ساعت مچیش که روی میزِ کنار تخته میندازه و بعد از بوسیدن پیشونیِ زین از تخت پایین میاد

لبخند محوی روی لب های زین جا میگیره و سرجاش غلت میزنه تا شرایط بهتری رو برای ادامه خوابش پیدا کنه

ساعت 7صبحه و از اونجایی که امروز کلاس نداره ترجیح میده روزشو تو تخت لیام بگذرونه

چون هم بزرگتره هم بوی خوبی میده، بوی تن لیام

لیام گوشیشو چک میکنه و بعد از برداشتن حولش وارد حموم میشه

.
.
.
.
.
.
.
.

با بیشتر شدن سردرد و تهوعش قید خوابیدنو میزنه و سرجاش روی تخت میشینه، به خاطر سرگیجه افتضاحش چند دقیقه همونجا میشینه تا حالش جا بیاد و بعد با احتیاط بلند میشینه

Violet♡[Ziam] Season 1 CompletedWhere stories live. Discover now