twenty

2.6K 427 568
                                    

"ماشین پلیس اسباب بازیشو روی زمین حرکت میده و گاهی اوقات صداهای نامفهومی از بین لب هاش خارج میشه: 

_قان قان

+داری چی بازی میکنی لاو؟

با صدای پسر بزرگتر به سرعت سرشو بالا میاره و از بازی کردن دست میکشه

چشمای طلاییش برق میزنن و لب هاش به لبخند بزرگ و دندون نمایی باز میشن

زی_لیام

با هیجان تقریبا داد میزنه و از جاش بلند میشه

به سمت پسر بزرگتر پا تند میکنه اما نیمه راه سرجاش متوقف میشه

لی_چرا وایسادی عزیزم؟

با مهربونی میپرسه و فاصله ی بینشونو طی میکنه

پسر کوچیکتر بی هیچ حرفی نگاهشو از چشمای شکلاتی لیامش میدزده و درحالی که دستاشو پشت کمرش به هم قلاب کرده بدنشو به عقب و جلو تاب میده

زی_می... میشه بغلت کنم؟

با احتیاط میپرسه و لیام که از سوالش متعجب شده جلوی پاهاش زانو میزنه

لی_این چه سوالیه که میپرسی عزیزم؟ معلومه که میتونی بغلم کنی

مکثی میکنه و با لبخند ادامه میده:

لی_از امروز تا آخر دنیا هرروز میتونی بغلم کنی

نگاه زین به سرعت بالا میاد و با چشمای درشت شده ش به اون پسر نگاه میکنه

زی_واقعا؟

لی_آره سوییتی واقعا

با اطمینان پلک میزنه و فقط چند ثانیه طول میکشه تا اون پسر بدن ظریفشو توی بغلش بندازه و دستاشو دور گردنش حلقه کنه

زی_ممنون"

.
.
.
.
.
.
.

بشقاب بیسکوییتای شکلاتی رو روی میز میذاره و قبل از اینکه به سمت یخچال بره یکی از بیسکوییتارو توی دهنش میچپونه

زین بی صدا به این حرکتش میخنده و بینیشو بالا میکشه

با توجه به تاثیرات یه قاشق فلفل تندی که چند دقیقه پیش تو دهنش خالی شده هر از چند گاهی از گوشه ی چشماش اشک میاد و بینیش آبریزش پیدا کرده

لی_عصرونه تونو بخورید بعد برید بازی کنید

لیوانای شیشه ای رو از شیر خنک پر میکنه و روی میز میذاره

ویل و راف سر تکون میدنو بعد از تشکر کردن از لیام مشغول خوردن عصرونه شون میشن

زی_پس من چی؟

متعجب میپرسه و نگاه منتظرشو به اون مرد میدوزه

لی_تو مگه الان ناهار نخوردی؟

Violet♡[Ziam] Season 1 CompletedWhere stories live. Discover now