Part1

2K 231 36
                                    

«سان»
نفس عمیقی کشیدم و چشمامو محکم رو هم فشار دادم و سعی کردم عصبانیتم رو نشون ندم. 

واقعا اون با خودش چی فکر کرده که اونجا نشسته؟! چرا این جوری رفتار میکنه؟! نمی تونست روی زمین بشینه؟

هی؟! چرا من اینقدر طلب کارم؟ من فقط دوستش دارم و اون نمی دونه پس  حق ندارم اونو به خاطر کارهاش سرزنش کنم.


وویانگ روی پای مینگی نشسته بود و با اعضا راجب چیزی می گفتن و می خندیدن. با فاصله از اونها نشسته بودم و اونقدر با افکار عذاب آور توی ذهنم درگیر بودم که متوجه موضوع بحثشون نشم.

راستش، حتی سعی هم نکردم بهشون توجه کنم به هرحال منم نیاز به آرامش روانی دارم!

اون...جانگ وویانگه لعنتی، همیشه اعصابمو بهم می ریزه...

انگار ساخته شده تا با کوچیک ترین چیز اعصاب و احساسات .منو به بازی بگیره

هنوز با خودم درگیر بودم که صدای یوسانگ که روی دسته مبل نشست منو به واقعیت برگردوند
"هی سان!کجایی؟"

سعی کردم لبخند بزنم و خودمو عادی جلوه بدم

"منظورت چیه کجام؟همینجام خب"
یوسانگ به چشماش چرخی داد و با قیافۀ پکری بهم نگاه کرد
"میگم چرا تو جمع نیستی و دائم تو فکری؟"
"اتفاقا دارم گوش میدم که چی میگین"
"جدی؟ خب بگو چی گفتیم؟"
یوسانگ با زرنگی پرسید و ابروهاش رو بالا انداخت و قیافه اش اینجوری بود که'آره تو راست میگی و ماستم سیاهه!' می دونم خیلی معنی نمیده ولی خب قیافه اش به نظر من اینجوری بود دیگه!

خواستم چیزی بگم که منیجر اومد داخل و شروع به غر زدن کرد...بعدش هم اسم منو چند تا دیگه از اعضا رو گفت که باید فردا تو یه برنامه شرکت می کردیم.

و البته که هیچ کس از حرفاش خوشحال نشده بود چون قرار بود فردا روز استراحت باشه و همه هم کلی برنامه ریخته بودن...

حتی منم براش برنامه داشتم...قصد داشتم با خودم تمرین های فراموش کردن جونگ وویانگ رو انجام بدم!

راستش...از آیدول بودن خسته شده بودم! آره خب یه زمانی رویام بود اما الان بیشتر از یکسال از دبیومون گذشته و من دائم سعی می کنم جلو دوربین خودم رو خوشحال جلوه بدم و نشون ندم که وویانگ با کاراش چه اعصابی از من بهم می ریزه...و این تظاهر کردن داره از درون نابودم میکنه.

دوست داشتم برم بهش بگم که برای من بیشتر از یه دوسته ولی خب،من یه آیدولم و از طرفی ممکنه کمپانی متوجه بشه و هرج و مرج راه بیافته و همین لحظه های کوتاهی که می تونم با دیدن لبخنداش و کیوت بازی هاش شاد باشم رو هم از دست بدم...اما از یه نظر دیگه هم اگه می فهمیدن خوب بود... اونوقت دیگه منی نبود تا از اینکه دائم بقیه اعضا رو بغل میکنه و می بوستشون حرص بخوره.

حالا به لطف اون افکار فضای استدیو زیادی برام خفه کننده شده بود.
بی توجه به یوسانگ که ازم پرسیدکجا میرم از استودیو بیرون رفتم...


«وویانگ»

داشتم از خستگی می مردم در استودیو رو باز کردم همه نگاها افتاد رو من و برای یه لحظه با سان چشم تو چشم شدم... بهش توجهی نکردم. 

نگاه نا امیدی به مبلی که هیچ جای نشستنی روش وجود نداشت انداختم... ولی صندلی های انسانی می تونن جایگزین خوبی برای مبل باشن نه؟! خودمو روی مینگی انداختم و اون داد زد
"یاااا!فکر کردی داری چیکار میکنی؟"
"آره فکر کردم...خودمو انداختم روت همین...هیونگ من خستممم"
"خا به من چه؟برو یه جای دیگه بشین...ایش!فکر کرده مثل پر سبکه!"
بحث من و مینگی ادامه داشت و از اواسط بحث داشتیم با نهایت حنجره امون داد می زدیم و من علی رغم تلاش های اون هنوز روی پاش بودم. بقیه اعضا فقط می خندیدن و از دعوای ما لذت می بردن...آه! هم گروهی های محشری دارم واقعا.

 برای لحظه ای از گوشه چشم دیدم که یوسانگ بلند شد و رفت پیش سان.

 چند لحظه بعد منیجر اومد داخل و بلند بلند شروع به حرف زدن کرد. هنوز داشت حرف می زد که سان بلند شد رفت بیرون و منیجر داد زد

"هی سان!یاااا کجا میری؟"
بالاخره از روی پای مینگی بلند شدم و دنبال سان رفتم. و حتی نمی دونم چرا اینکار رو انجام دادم.
"هیونگ کجا میری؟"
سان به سمتم برگشت. حالت صورتش یه جور عجیبی بود...و حسی مثل غم توش موج می زد
"آااا هیچ جا...دستشویی"
بهش نزدیکتر شدم و دستمو روی شونه اش گذاشتم
"هیونگ حالت خوبه؟"
سرشو پایین انداخت و لبش رو به دندون گرفت
"آره واسه چی بد باشم؟"
"اگه کمک خواستی یا خواستی با کسی صحبت کنی فقط کافیه بهم بگی"
 لبخند محوی زدم. نگاه دیگه ای به نیم رخش انداختم و به سمت استودیو رفتم...

از اینکه سان ناراحت باشه خوشم نمیاد...اعتراف میکنم گاهی اوقات حوصله اش رو ندارم چون زیادی بهم میچسبه ولی ناراحتیش منو ناراحت میکنه...

اما خب من هیچ احساسی هم بهش ندارم...فقط نمی خوام ناراحت باشه همین! به هر حال اون هم گروهیمه و از اون مهم تر دوستمه.


"راستش این فیک و من دوستم باهم شروع کردیم
امیدوارم دوست داشته باشین، نظری داشتین کامنت کنین حتما میخونم"

Down For Your LoveWhere stories live. Discover now