Zayn POV
هر کی نمیدونست من که میدونستم این عوضی یه گیه ولی نمیدونم چرا تا الان جلو همه اینو نگفتم حداقل اینجوری همه میفهمیدن پشت نقاب مظلومش
چه کسی و مخفی کرده
یا حتی اگه بابا میدونست که اون گیه هرگز هرگز به خونمون راهش نمیداد
چرا دلم باید براش بسوزه وقتی اون همه عشق و محبت هامو ازم دزدید اصلا دیگه نمیخام ذره ای به اتفاقی که براش میوفته فکر کنم به همه میگم گیه اونوقت میخام ببینم باز همه دوسش دارن باز هم همه میرن سمتش با اون کله فرشنگاهی بهش انداختم که دید لنگ دراز و بغل کرد اخمام و کشیدم تو هم آره دیگه حتما با همن
با لبخند مضحکش اومد سمتم نشست رو صندلی جلوی من
به محض نشستنش آقای ادوارد وارد کلاس شد و حضورش همه رو ساکت کرد کیفش و روی میز گذاشت و نرسیده شروع کرد به ور ور کردن لویی حق داره که هیچ وقت سر کلاساش حاضر نمیشه کلافه چشمامو چرخوندمیکمی به جلو خم شدم پسره احمق یه جوریی داشت به حرفای اون مرتیکه گوش میکرد که انگار دارن براش روابط گی ها رو از هم باز میکنن نامحسوس موهاشو کشیدم ولی خوب صداش در نیومد فقط خودشو به سمت عقب خم کرد انگار انتظار داشت یه جوری تلافی محبت الکی که بهش کردم و در بیارم سرمو کنار گوشش بردم و آروم زمزمه کردم
- خیلی از این معلم خوشت میاد نه دوست داری به فاکت بده هوووم
- نه زینی خواهش میکنم موهامو ول کن لطفا
موهاشو بیشتر کشیدم لبامو بیشتر به گوشش نزدیک کردم
- اگه یه بار دیگه فقط یه بار دیگ ببینم خیره مردی شدی یا داری با یه مرد لاس میزنی خدا میدونه که همه چیو به یاسر میگم
با صدای لرزون گفت
-باشه باشه مالیک هرچی تو بگی فقط لطفا ولم کن
از موقعیت پیش اومده سواستفاده کردم
-تو که به تریشا نمیگی چقدر باهم خوش میگذرونیم میگی؟
-نمیگم نمیگم
میتونم قسم بخورم که اگه یکم دیگه ادامه میدادم اشکش در میومد ولش کردم و هولش دادم به سمت جلو پسره لوس
شاید یه روزی برام ارزش داشت حتی بخاطرش با اون بچه جوجه دعوا کردم چون لیام زده سر یه تیکه شکلاتحتی با یاد اوریشم چشمام ناخوداگه به چرخش دراومد
اون روز اگه کارن نسپرده بودش دستم و حس انسان دوستانم گل نمیکرد هیچ وقت ازش دفاع نمیکردم
شاید اگه هنوزم کارن و جف زنده بودن من انقدر ازش متنفر نمیشدم هنوز یادمه که یه هفته کامل نخوابیدم من عادت داشت به قصه گفتای قبل خواب اما اون تا اومد تو خونمون لوس بازیاشو شروع کرد
هرشب از تریشا میخاستم که برام قصه بگه و اون هردفعه میگفت بعد از اینکه لیام خوابش ببره میاد ولی هیچ وقت نیومد چون آقا میترسید تنها بمون
YOU ARE READING
My jealous love
Fanfiction+i hate you -you love me +i hate you -you love me +i said i hate you - i know you love me +yes i love you:) + ازت متنفرم _تو عاشق منی +ازت متنفرم _توعاشق منی + گفتم ازت متنفرم _من میدونم که عاشقمی +آره من عاشق توام ... :) #ziam #mayne #larry #nia...