Third POVنفس های آرومش نشان از خواب بودنش میداد
آروم تر از همیشه خوابیده بود
سکوت اتاق سرتا سر سفید حس خوبی رو بهش نمیداداون بی آزار ترین بود
همیشه با زورگفتنای زین کنار میومد
هیچ وقت هم از دست زین شاکی نمیشد
درسته اونم مثل بقیه زینو فراموش کرده بود
ولی باز هم بهتر از همه اشون بودنفس عمیقی کشید تا جلوی ریختن اشکاش رو بگیره
اگر اتفاقی براش میوفتاد قطعا زین نمیتونست دووم بیارهلبخند آرومی زد و زمزمه وار خاطراتشونو یادآوری کرد
- یادته بچه بودیم تو رفته بودی بیرون تا بازی کنی بعد یه پسر
بهت گفت که تو چه خشگلیآروم خندید
[flash back]
دختر کوچولو کنار کوچه اشون نشسته بود و با دلبری با عروسکش
حرف میزد و نازش میکرد و گه گاهی برادرشو نگاه
میکرد که درحال بازی با بقیه بودپسر جدیدی که تازه به اونجا اومده بهش نزدیک شد
هعی دختر تو زیادی خشگلی -
زین که از دور متوجه نزدیک شدن اون شده بود
سریع خودشو با خواهرش رسوند و با اخم به اون پسر نگاه کرد:با لحن بچگونه قشنگش به پسر گفت
معلومه که خشگل ولی ابجی من فقط من -
اون پسرم با پرویی گفت
کوچولو بهتره تقسیمش کنم -
زین انگار که بخوان یه تیکه از جونشو ازش جدا کنن
با چشم های ریز شده بهش نگاه کر
و با اشاره به دوستاش ازشون خاست که بیان نزدیک[end of flashback]
- هیچ وقت یادم نمیره که با لویی و نایل چه بلایی سرش آووردیم
میدونی اون موقع وقتی گفت باید تقسیمش کنی
حس کردم میخاد قلبمو از تو سینمو بکشه بیرون و یه تیکه اش
رو بِبُر و دوباره بزارتش سر جاش
ویلیحا الانم همون حس و دارم من خیلی وقته که همتونو از دست دادم
همون وقتی ک لیام اومد
ولی دیگ اینجوریشو نمیتونم تحمل کنم
مطمئنم که میتونی از پسش بر میایبا صدای در از جاش بلند شد
تریشا جلو اومد و زین و تو بغلش کشیدزین اون خوب میشه اینجوری خودتو ناراحت نکن -
YOU ARE READING
My jealous love
Fanfiction+i hate you -you love me +i hate you -you love me +i said i hate you - i know you love me +yes i love you:) + ازت متنفرم _تو عاشق منی +ازت متنفرم _توعاشق منی + گفتم ازت متنفرم _من میدونم که عاشقمی +آره من عاشق توام ... :) #ziam #mayne #larry #nia...