Chapter 24

367 67 136
                                    

Third person

ن: لیام میشه حرف بزنیم؟؟

با استرس به این ور و اون ور نگاه کرد
دلش نمیخاست زین بازم یه دعوا راه بنداز و نواه
رو ناراحت کنه

از طرفیم نمیخاست با دیدن نواه کنارش ناراحت بشه

لی: اره فقط میشه بریم یه گوشه؟

نواه اروم براش سرتکون داد و اونو به
قسمت خلوت تر مدرسه هدایت کرد

از حرکت که ایستادن لیام زبون باز کرد تا
کارای زین و از دلش در بیاره

لی: نواه واقعا ببخشید زین اونقدرم ک نشون میده بد نیست
اون خیلی قلب مهربونی داره واسه اون روز واقعا
معذرت میخوام

خودش از اون اتفاق ناراحت یا پشیمون نبود
چون محض رضای خدا کلی اتفاق خوب براش
افتاده بود بعدش

ولی از اینک نواه ناراحت شده باشه ناراحت بود
نواه میتونست لیامو پس بزنه و اذییتش کنه
بعد همه اتفاقات ولی بازم دوسش داشت و کنارش موند
حتی خواست کمکش کنه تا به زین برسه

لیام خودش نمیخاست نواه چیزی از علاقه اش
به زین بفهمه اما این ها همش راهکار های پیشنهادی
هری بود و کسی نمیتونست بهش نه بگه

ن: مهم نیست. مهم اینه که تو حالت خوب باشه

لیاام لبخند استرسی زد
نگاهشو به اطراف چرخوند تا از نبودن زین مطمئن
بشه

لی: تو واقعا مهربونی نواه

نواه گونش و نوازش کرد و این باعث شد
استرس لیام صد برابر بشه اگه زینش
ببینه و ناراحت بشه چی؟؟

ن: لیام من هنوزم دوست دارم

اوه بله نواه که نمیدونست زین و لیام الان تو چه
وضعی قرار دارن میدونست؟؟

لیام بدون اینک خودش بفهمه داشت
پوست کنار ناخوناشو میکند

لیام خودش متوجه نبود ولی یکم
اونطرف تر کسی حواسش بهش بود

داشت میدید ک لیام استرس داره و معذبه
پس کاملا قابل تشخیص بود لیام با خواست خودش
اونجا واینستاده

عصبانی تر شد وقتی دید نواه دست لیامو
که میلرزید توی دستش گرفت

بی توجه به اطرافش سمت اونا رفت
از شونه نواه گرفت و کشیدش عقب

ز: چه غلطی میکنی مرتیکه هان؟؟؟

لی: ززز.. زیین

My jealous love Where stories live. Discover now