Chapter 34

294 53 62
                                    

زین دستشو گرفته بود وکشیده بود پشت کافه
لیام با دیدن دوتا دوچرخه با تعجب خندید‌
و به زین نگاه کرد

لی: قراره مسابقه بدیم!؟

ز: اونم میشه

زین با لبخند جوابشو داد
ساک کوچیکی و از کنار دوچرخه ی
مشکی رنگش برداشت داد بهش  و با ابروهاش
بهش اشاره کرد

با تعجب در ساک و باز کرد با دیدن لباسایی
که شامل شلوار زاپ دار مشکی بوت های همرنگ
به همراه یه تیشرت دودی و کت جینی همرنگه
شلوار با تعجب نگاهشو به زین دوخت

ز: فک نکنم دوچرخه سواری با کت و شلوار ایده
خوبی باشه

چشماشو درشت کرد ، ابروها و شونه هاشو
باهم برای لیام بالا انداخت و لیام از ته دلش خندید

لی: مگر اینک بخوایم با شلوارای پاره تو خیابون باشیم

با دستای یخش از سرما
لباسارو بیرون اوورد تا بپوشتشون

لی: عام چیزه.. پشتتو میکنی

گونه هاش سریع قرمز شدن
دستشو و پشت سرش برد و موهاشو
لمس کرد ، سعی میکرد نگاهشو از زین بگیره
تا نفهمه که چقد داره خجالت میکشه

زین حس میکرد دلش داره برای پسر خجالتیش
ضعف میره اروم جلو رفت و با لبخند خبیثی دونه دونه دکمه های پیرهنشو باز کرد

ز: چیزی هست که ندیدم هوم!؟

لیام محو زین شده بود که انقد سکسی بود
و همچنان داشت از خجالت اب میشد
با افتادن پیرهن لیام از سر شونه اش
لباشو بین دندوناش گرفت و حریصانه نگاهش
کرد

لب هاشو کنار گوشش برد

ز: باید خداروشکر کنی که الان تو خونه نیستیم
جوجه خجالتی

و بعد با پوزخند شیطانی ازش جدا شد و پشتش
رو بهش کرد
اصلا زین فهمید با قلب پسرکش داره چیکار میکنه؟
لیام نفسشو بیرون داد و تو ذهنش به خودش
تشر زد تا به خودش بیاد

از فرصت استفاده کرد و به سرعت لباساشو
عوض کرد تا زین برنگرده

لی: من امادم

زینم تو این مدت کم بیکار نشسته بود و لباسای
خودشو با یه جین مثل لیام و یه هودی مشکی
عوض کرده بود

ز: پس بزن بریم

با لبخندای پاک نشدنیشون سوار دوچرخه ها شدن

My jealous love Where stories live. Discover now