Chapter 26

345 69 182
                                    



ز: اه فاک لوو خیلی خوش گذشت

لویی خنده بلندی سر داد

لو: با من باشی و بهت خوش نگذره!؟؟

برای خودشیفتگیش چشم چرخوندم ولی بازم
لخند از لبم پاک نمیشد

حسابی خوش گذرونده بودیم هرچند جای لیومم
خالی بود
شت خدایی از کی حس میکنم جاش خالیه؟

لو: هی زین اون نیک نیست!؟؟

چشمامو ریز کردمو جهت انگشت لویی رو دنبال
کردم

خودش بود

ز: جلو در خونه ما چیکارمیکنه

لو: اومده پیشنهاد سکس بده

با مشت به بازوش کوبیدم ولی اون فقط بلندتر خندید

ز: خوبه میدونی من با لیامم

لو: اه شت هنوز بهش عادت نکردم

نیک بهمون نزدیک شد

ن: سلام پسرا

ز: سلام

لو: سکس نمیکنه

لویی به محض رسیدن نیک و سلام کردنش
اینو گفت

ز: خفه شووو لویییی

لویی حتی نگاهمم نکرد

لو: به هرحال من تنهاتون میزارم تو تلاشتو بکن
هرچند جواب نمیده

لویی با خنده گفت و بی هیچ حرف دیگه ای رفت
اگه نمیدونستم مسته قطعا جرش میدادم

ز: خب!؟

ن: حرف بزنیم

ز: بزن

ملت سمج شدن هی میگم‌ نه هی میان
حالا درسته من جذابم ولی خوب راضی نیستم انقدر
خودشونو جر بدن

ن: زین خودت از احساسات من میدونی

ز: اوهوم

ن: چرا!؟

ز: چی چرا!؟

ن: چرا میگی نه چرا قبول نمیکنی!؟ شاید توام
بهم علاقه مند شدی

یه نگاه کلی بهش انداختم
قصدم این نبود که حس بدی بهش بدم
فقط میخواستم‌ چیش مثلع لیامه

ز: نوچ

متعجب و سوالی نگام کرد

My jealous love Where stories live. Discover now