Chapter 15

363 69 18
                                    

Liam POV

دستامو پشت گردنش گذاشتم یکم
عقب اومدم خودشه زین منه

لبمو گاز گرفتم و با اشک نگاهش کردم
پوزخندی بهم زد و جهت نگاهشو عوض کرد

ز: خونه رو برات خالی کرده بودم چرا باز دنبال منی
میرفتی نواه رو میاووردی به فاکت بده دیگه

از بغض لبام میلرزید اروم دستمو از پشت گردنش برداشتم و یه قدم عقب اومدم

لی: زینی

با صدایی که کاملا بغض توش مشهود بود گفتم
با همون نگاه سردش بهم نگاه کرد

لی: غلط کردم زین اینجوری نکن
یهو نزار برو بیا اذییتم کن عذابم بده بهم کرم بریز
ولی اینجوری بیخیال نزار برو

ز: چرا هان چرا؟

چی باید میگفتم سرمو پایین انداختم و با انگشتام بازی کردم
من که دیگ نمیتونم بگم دوسش دارم میتونم؟
بعد این همه استرس و گریه بنظرم دیگه برنگردم
سرجای اولم

ز:جوابی نداری هان؟

به چشمای خشگلش نگاه کردم
چرا عنقد دوسش دارم با بند بند وجودم
چطوری عنقد برام زیبا و دوست داشتنیه

دلم میخاست تک تک اعضای صورتشو ببوسم
دلم میخاست بغلش کنم تا اخر عمرم

خاست از بغلم رد بشه سریع دویدمو بازوشو گرفتم

لی: زینی لطفا لطفا نرو هرچی بخوای و میگم قول میدم فقط منو تنها نزار

سریع برگشت سمتم
ز: واقعیتو
واقعیتو بگو لیام عنقد خودتو مضخرف جلوه نده
خودتو اینجوری به من نشون نده

مظلوم ترین نگاهم و بهش انداختم
لی: واقعیت تورو ازم دور میکنه

کمی نگاهم کرد و شروع کرد به هیستریک خندیدن

ز: عاخ لیام عاخ لیام صبر برا تو معنی نداره هان؟

لی: نه نداره وقتی تو نباشی هیچ کوفتی معنی نداره

منم مثل خودش داد زدم چندتا از عابر ها توجهشو به سمت ما جلب شده بود
ولی کی اهمیت میده

Zayn POV

چی باید بگم بهش عاخه ادم عنقد احمق
فکر کرده من خرممم؟؟

بیاد بگه نواه رو دوست دارم ولی رفتاراش یه چی دیگه بگه؟ نه واقعا منو احمق فرض کرده؟

My jealous love Where stories live. Discover now