Zayn POV:
_زین زودباش
_اومدم اومدم
بعدازاینکه یه نگاه تو اینه کردم واز لباسامو استایلم مطمعن شدم دراتاق و باز کردم تا برم پایین که با اون پسره فگوت روبه رو شدم اخه گناه من چیه اتاق این چندش روبه رو اتاق منه و مجبورم روزی هزار بار ببینمش بیخیالش شدمو به سمت پایین حرکت کردمو اون اشغال عوضیم پشت سرم اومد، به محض اینکه روبیو دیدم خودمو انداختم تو بغلشو به اینکه ماما داشت قربون صدقه اون چندش میرفت اهمیت ندادم حالا انگار چه تحفه ای هست
_خوب دیگه زنمعو جون ما دیگه داریم میریم کاری نداری؟
_نع عزیزم فقط مواضب خودتون باشید زین بی جنبه بازی درنیاری زیاد مشروب بخوری،روبی مواضب لیام باش
روبی با لبخند خبیثی گفت
- حتما زنمعو جونمن فقط میتونستم منظورشو از این جمله بفهمم هرکی ندونه من که میدونم چه پدر کشتگی با لیام داره
بلاخره از ماما خداحافظی کردیمو سوار ماشین شدیم روبی پشت فرمون نشستو اینه رو سمت لیام تنظیم کرد
_خوب خوب پسر لوس ما چطوره؟
لیام با اخم درحالی که لباش اویزون بود گفت من لوس نیستم روبی باخنده گفت
- باشه زینم عاشقه توعه
بااین حرف روبی لیام لپاش رنگ گرفتو من به نشونه اعتراض گفتم- هی
روبی دستاشو به نشونه تسلیم بالا اوردو گفت باشه بابا تسلیمLiam pov:
بلاخره رسیدیمو من از دست اون دوتا فاکر نجات پیدا کردم یادمه اولین باری که روبیو دیدم ۱۰ سالم بود اخه روبی به خاطر کار باباش اسپانیا زندگی میکردند وبلاخره برگشته بودند انتظار داشتم روبی مثل تمام اعضای خانواده مالیک با من خوب رفتار کنه اما وقتی دیدمش همه تصوراتم از بین رفتflash back:
دنیا بالبخند به اون دخترکه موهای پر پسرونه وچشمای تخس ابی داشت اشاره کردو گفت
-این روبیه دختر عموی منه
با کنجکاوی بهش خیره شدم
_دنیا دنیا یه لحظه بیا
دنیا با صدای تریشا گونمو بوسیدو گفت-لیام عزیزم باروبی بازی کن تا من بیام
با خوشحالی ازاینکه یه دوست جدید پیدا کردم گفتم
-میای باهم بازی کنیم؟
_معلومه که نه من چرا باید بایه پسر یتیم بازی کنمend of flash back
اعتراف میکنم اونروز یکی از بدترین روزای زندگی من بود با دیدن هری که به سمتم میومد به خودم اومدم
_اوی اوی پسر من چطوره؟
به مهربونیش خندیدمو بغلش کردمو به خودم فشارش دادم
_لیام داری خفم میکنی پسر میدونم خیلی دوسم داری نیاز به این کارا نیست
بی مهابا روی نوک انگشتای پام بلند شدمو گونشو بوسیدم هری جزو محدود کسایی بود که بعد ازاینکه فهمید من گیم بازم باهام دوست موند وخوب باهام رفتار کرد ناخوداگاه نگاهم به زین افتاد و متوجه نگاه عصبانیش که منو هریو نشونه گرفته بود شدم اوپس فکرکنم گورمو با دستای خودم****
این پارت و گذاشتم امشب خیلی زیاد نبود ببخشید🥺
YOU ARE READING
My jealous love
Fanfiction+i hate you -you love me +i hate you -you love me +i said i hate you - i know you love me +yes i love you:) + ازت متنفرم _تو عاشق منی +ازت متنفرم _توعاشق منی + گفتم ازت متنفرم _من میدونم که عاشقمی +آره من عاشق توام ... :) #ziam #mayne #larry #nia...