Chapter 21

367 74 30
                                    

Zayn POV

لویی اصلا بهم نگاه نمیکرد
نمیدونم چشه اونو جمع میکنی یکی دیگه اشون
قهر میکنه چتونه خوب

شماها به دستگاه منت کش نیاز دارید هرچند الان
نمیدونم چرا لویی قهره

نایلم که اصا زین و نمیشناسه انگار نه سمتم میاد
نه بهم تکست میده نه زنگ میزنه
اخه گناه من چیه گیر اینا افتادم

ز: چیزی شده؟؟

اروم زمزمه کردم تا خانم بروان متوجه نشه
واقعا دیگه از این‌ دوتا کلمه هم بدم میاد

لو: چی مثلا؟

ز: چمیدونم چند روز منو گرفتی به دیک مبارکت

لو: لابد حقته

ز: ینی چی خوب چیکارت کردم مگه

لو: تو نمیدونی ینی؟؟

چشمامو براش چرخوندم

ز: اگه میدونستم شک نکن نمیپرسیدم

یه دفعه انگار که منتظر تلنگر باشه به حالت هجومی
سمتم برگشت جوری اخماش تو هم بود که واقعا کم کم
داشتم ازش میترسیدم

لو: چرا قبول نکردی به نیک کمک کنی ؟؟
منو تو وقتی بچه بودیم قول ندادیم از نایل حمایت کنیم
همیشه

بیا اینم واسه نیک اینکارا رو میکنه

ز: محض رضای خداا نایل دیگه نه به حمایت من نه تو
نیازی نداره

لو: داره و توی بیشعور حتی حاضر نشدی به داداشش
فرصت بدی خوب چی ازت کم میشه مگه شاید تو خرم
فرجی بشه و عاشقش بشی

ز: نمیتونم بهش فرصت بدم میفهمی؟؟ من‌ نمیتونم بخاطر
خوشحالی بقیه لیامیو ک کل زندگیش منتظرم بوده رو
نابود کنم

با اعصبانیت گفتم
شت لعنت بر دهانی ک بی موقع ور ور کند
پشت سرمو خاروندم و سعی کردم خودمو بزنم به اون راه

لو: صبر کن ببینم تو چی گفتی؟؟؟

جوابشو ندادم چی بگم بهش اه

لو: بعد کلاس منتظر میمونی مالیک خیلی چیزای باید
توضیح بدی

همینو کم داشتم نگاهمو سمت لیام برگردوندم
توی همون لحظه اونم داشت منو نگاه میکرد

سریع گونه هاش قرمز شدن و با اون لبخند خش..
ینی با لبخند سرشو انداخت وپایین

My jealous love Where stories live. Discover now