Chapter 7

317 75 6
                                    

Liam POV

‎به محض اینکه زین رفت یه نفس راحت کشیدم اخه من نمیفهمم مشکلش بامن چیه من که کاریش ندارم تا اشک منو در نیار ول نمیکنه بیخیال زین شدمو از دستشویی اومدم بیرون
‎ و از شانس خوبم به یکی خوردم و پخش زمین شدم
‎سرمو اوردم بالا و وقتی طرفو دیدم هنگ کردم مگه میشه یه ادم انقدر خفن و جذاب باشه
‎ البته درسته زین خیلی اذیتم میکنه ولی نباید این مسئله رو نادیده بگیرم که زینم جزو جذابای مدرسس

‎همینطور تو فکرو خیال خودم بودم که باصدای پسره به خودم اومدم

‎_هی تو خوبی واقعا متاسفم اصلا نمیدونم چی شد که به تو خوردم

‎باگیجی گفتم:
‎-هان

‎پسره یه لبخند زد ‌که چالاش معلوم شدو من محو چالاش شدم چه قدر جذاب بود

‎_واقعا عذر میخوام

‎ با شنیدن این حرفش یکمی خودمو از لحاظ ذهنی جمع کردم تا بتونم جمله بندی کنم

‎سعی کردم خیلی با ادب به نظر بیام پس گفتم

‎-در اصل من عذر میخوام نباید انقدر بی دقت میبودم

‎دستشو جلوم دراز کرد تا کمکم کنه بلند بشم منم دستشو گرفتمو بلند شدم

‎_نواه
‎دوباره مثل خنگا با گیجی گفتم

‎-هان

‎-نواه اسمم نواهه

‎به خنگی خودم لعنت فرستادم خاک تو سرت لیام

‎با لبخند ملیحی گفتم

‎-منم لیام

‎_از اشنایی باهات خیلی خوشوقتم کیوت بوی
‎اینو گفت و با خنده ازم دور شد
‎حس کردم به خاطر حرفش گونه هام گر گرفت حتما الان سرخ شم دستی رو گونه هام کشیدم و رفتم سمت بچه ها

‎_لیام دوباره کی بهت چی گفته که سرخ شدی

‎با این حرف کارا سمتش برگشتمو یه چشم غره براش رفتم و خوب نه تنها نترسید بلکه به زور خودشو کنترل کرد که نخنده

‎مشغول حرف زدن بودیم که صدای بیلی توجه همه امونو به خودش جلب کرد

‎ -خوب گایز میخوام بهتون نواه رو معرفی کنم اون جدیده
امیدوارم با این خوشتیپ حسابی بهتون خوش بگذره

‎عاخه من موندم این چیکارس که هروقت یه جدید میاد خودشو میندازه وسط و معرفیش میکنه

‎همه شروع به پچ پچ کردن منم بیخیال داشتم موهای هریو براش میبافتم

‎ کارا با حرص گفت

‎_دخترای احمق همشون دارن درباره جذابیت این پسر جدیده حرف میزنن حتی یکیشون میگفت از خدا میخوام که نواه به فاکم بده احمق

‎_کارا عزیزم همه که مثل تو از دخترا خوششون نمیاد

‎کارا با این حرف هری چشاشو براش چرخوندو با یه لبخند مرموزی گفت:

‎-البته میدونی اون دخترا هیچ شانس برای بودن با نواه ندارن چون اون گیه

‎از تعجب دهنم باز موند

‎-تو از کجا میدونی

‎-بیلی گفت راستی من اصلا نفهمیدم چرا برداشت برد چیز خاصی هم نگفت

‎با حرص نفسمو فوت کردم

‎-زین منو برد دستشویی و اذیتم کرد بیلی هم شما رو برد تا اون عوضی راحت به کارش برسه

‎-وات د فاک اون عوضی چیکارت کرد

‎هری تقریبا با صدای بلندی گفت و چشم های منتظر کارا هم روی من بود

‎-گفت حق ندارم تورو بغل کنم و بوس کنم

‎هری دستاش و مشت کرد و چیزی نگفت

‎- قضیه چیه هزا لی

‎تا اومدم حرف بزنم نواه رو دیدم که داره میاد سمتمون پس ساکت شدم و یکمی هم استرس گرفتم نمیدونم چرا اما گرفتم

‎به محض اینکه نواه رسید لبخند زدم

‎_افتخار میدی کیوت بوی

‎وبعد به پیست رقص اشاره کرد
‎واو چه جنتلمن یکمی به خاطر زین ترسیدم اما مگه میشد رد کنم با اکراه  قبول کردمو بلند شدم و همراهیش کردم

                                                                                      
Zayn POV

‎حدود 10دقیقه بود که لیام تو حلق اون پسره عوضی میرقصید خوبه بهش هشدار داده بودم وگرنه حتما الان داشت زیر اه و ناله میکرد

‎وقتی سر اون پسر سمت گوش لیام رفت دیگه نتونستم تحمل کنم
‎و با حرص رفتم و بازوی لیامو گرفتم کشیدمش سمت در

‎خواست حرف بزنه که غریدم

‎-خفه شو لیام فقط خفه شو

‎و انگار که ترسیده باشه دیگه هیچی نگفت

‎یه زنگ به روبی زدم که بیادو بریم

‎اون عوضی دهنشو باز کرد و گفت

‎- حداقل میذاشتی ازشون خداحافظی کنم

‎بهش با اخم نگاه کرم که حساب کار دسش اومد هنوز مونده خفت میکنم تازه میخاست خدافظی هم بکنه اشغال
‎لیامه عوضی
‎به محض اومدن روبی لیامو پرت کردم تو ماشین و خودمم سریع نشستمو به سمت خونه حرکت کردیم

****

بچه ها فقط میخام بگم که خیلی دوستون دارم🥺😍❤️

My jealous love Where stories live. Discover now