Chapter 4

326 71 30
                                    

Liam POV

لعنت بهت زین خوبه حالا از کراش کوچیکی که دارم خبر نداره
وگرنه فک نمیکنم الان زنده میموندم
عاخه چرا این لعنتی انقدر از من متنفر مگه من چیکارش کردم
معلوم نیست می‌خواد چه غلطی بکنه
اگه اون کاغذ و امضا نمیکردم قطعا بدبخت میشدم
حتی نمیخوام به رفتار یاسر بعد فهمیدنش فکر کنم از دست دادن
عشق و محبتشون خیلی سخته
بعد مامان و بابام تریشا و یاسر هیچی برام کم نزاشتن همیشه
هوامو داشتن دخترا هم خیلی باهام خوب رفتار کردن
ولی زین اون یک ماه اول که باهام کاری نداشت ولی بعد از یک ماه
فقط بهم تیکه انداخت و اذیتم کرد منم هربار که تریشا میپرسید چی شده
بهش میگفتم خوب من عادت نداشتم چیزیو مخفی کنم یا دروغ بگم

کمرم دیگه داشت نصف میشد پسره احمق کیف خودمم اضافیه
اونوقت آقا کیفشونو دادن من بیارم امیدوارم به فاک بری زین

-هوووی کودن حواست کجاست

با دادش نگاهی بهش انداختم و منتظر شدم تا ببینم چی می‌خواد بگه

کیفم و بده به خودم دیگه داریم میرسیم لیام دیگه تکرار نمیکنم اگه تریشا چیزی بفهمه اونوقت من میدونم با تو

لب و لوچه ام آویزون شد خوب من چجوری از شر تو خلاص شم
بدون کمک تریشا
کیفشو به دستش دادم و به اجبار لب زدم
- باشه
در خونه رو زد و دستشو انداخت دور شونه
پسره ی عوضی حقه باز
کنار گوشم پچ زد
- اخماتو باز کن و لبخند بزن بیبی

زوری لبخندی زدم هم زمان با لبخندم ماما با چهره مهربونش درو باز کرد

- خوش اومدید پسرا

و بعد زین و بغل کرد و گونه منو بوسید زین دستشو از رو شونه هامو سر داد رو کمرمو فشارش داد
پسره ی حسووود
قیافم از درد کج و کوله شد و تریشا متوجه قیافم شد

-چیزی شده کیوت بوی من

دهن باز کردم که جواب بدم اما زین پیش دستی کرد و نزاشت حرف بزنم

-ماما میخوای همین جوری دم در نگهمون داریییی

تریشا یه دونه رو پیشونیش زد و با خنده از جلو در کنار رفت زین دستشو برداشت دلم میخواست از دردی که تو پهلوم به وجود اومده زار بزنم
ولی به اجبار لبخندمو حفظ کردم
بعد یه گپ کوتاه با تریشا به سمت اتاقم رفتم زینم که تو این مدت غیب شده بود انگار
از بچگیم عجیب بود
یادمه با نایل خیلی دوست بود ولی الان جواب سلامشم به زور میده
یکی به من بگه این عجیب نیست
اصلا چرا تریشا بهش شک نمیکنه ۱۲ ساله که مثل سگ باهام رفتار میکنه الان یهویی باهام خوب شده حتی یه ذره هم برای مامان عجیب نیست شاید ماما هم به عجیب بودن ای عوضی عادت کرده
داشتم تو دلم هرچی فحش بلد بودم بارش میکردم که یهو دستم کشیده شد و
تا خواستم جیغ بزنم دستی دور دهنم پیچید
خوب کار سختی نیست تشخیصش زین وحشی منو کشیده تو اتاقش
باید دفعه بعدی که از در اتاقش رد میشم حواسم بیشتر به خودم باشه
با چشام التماس کردم که دستاشو برداره وگرنه خفه میشدم

My jealous love Where stories live. Discover now