Chapter 23

341 65 99
                                    

Liam POV

کفشامو تند تند از پاهام دراووردم
وارد خونه شدم و با دیدن تریشا سمتش رفتم
محکم خودمو تو بغلش پرت کردم و گونشو محکم بوسیدم

با ذوق به چشماش نگاه کردمو خندیدم اونم
بخاطر کارای ناگهانی من شوک زده خندید

ت: لیاام!؟

اونطوری که شیرین اسممو صدا زد
باعث شد دوباره بپرمو اون یکی گونشو ببوسمو بخندم

ت: خدای من مارشملوی من چقد هیجان زده بنظر میرسه

لی: اره ماما خ هیجان دارم زین خونه است؟؟

ت: عاا نه لویی دنبالش اومد باهم رفتن بیرون
گفت شب برمیگرده

انگار که سوزن بهم زده باشن بادم خالی شد

لی: عههه چرا هروقت کارش دارم نیست

نق نق کردم و یه پامو به زمین کوبیدم
تریشا ریز ریز خندید و گونمو بوسید

ت: تو برو لباسات و عوض کن من برات یه قهوه
خوشمزه بیارم بخوری و بهم بگو چی شده ک عنقد خوشحالی بعدش تا شب منتظر داداشت میمونیم تا بیاد هوم!؟

کلمه داداشت خیلی بد زد تو ذوقم کلا هرچی خوشحالی
تو وجودم داشتم پر کشید و رفت
اول ک فهمیدم زین خونه نیست و حالا عم که کلمه داداشت

اهی کشیدمو برا تریشا سر تکون دادم
پله هارو دوتا یکی بالا رفتم

لباسامو با یه سرهمی خرسی عوض کردم
لنتی این سرهمیا خیلی خشگلن
تقصیر هریه منم دیگه از اینا خوشم اومده و هعی
میپوشمشون

کلاه سرهمی دوتا گوش داشت ، کلاهشو روی سرم ننداختم

راه اومده رو برگشتم و‌ روی مبلا کنار تریشا نشستم

ت: عاه خدای من لیاممم تو اینطوری میشی ادم نمیتونه
نخورتت

محکم گونمو بوسید و به خودش فشارم داد

لی: ماماااا

با اعتراض صداش کردم تا دست از له کردن من
برداره
حق به جانب برام شونه بالا انداخت

ت: تقصیر خودته مارشملوی من اصلا خودتو تو اینه
دیدی ؟؟؟

خندیدم و سرمو با کلافگی تکون دادم
دیگه داشتم خجالت میکشیدم

ص: اووو خلوت مادر پسری؟؟؟

ت: بیا بشین حاشیه درست نکن بچه

My jealous love Where stories live. Discover now