Liam POV
کفشامو تند تند از پاهام دراووردم
وارد خونه شدم و با دیدن تریشا سمتش رفتم
محکم خودمو تو بغلش پرت کردم و گونشو محکم بوسیدمبا ذوق به چشماش نگاه کردمو خندیدم اونم
بخاطر کارای ناگهانی من شوک زده خندیدت: لیاام!؟
اونطوری که شیرین اسممو صدا زد
باعث شد دوباره بپرمو اون یکی گونشو ببوسمو بخندمت: خدای من مارشملوی من چقد هیجان زده بنظر میرسه
لی: اره ماما خ هیجان دارم زین خونه است؟؟
ت: عاا نه لویی دنبالش اومد باهم رفتن بیرون
گفت شب برمیگردهانگار که سوزن بهم زده باشن بادم خالی شد
لی: عههه چرا هروقت کارش دارم نیست
نق نق کردم و یه پامو به زمین کوبیدم
تریشا ریز ریز خندید و گونمو بوسیدت: تو برو لباسات و عوض کن من برات یه قهوه
خوشمزه بیارم بخوری و بهم بگو چی شده ک عنقد خوشحالی بعدش تا شب منتظر داداشت میمونیم تا بیاد هوم!؟کلمه داداشت خیلی بد زد تو ذوقم کلا هرچی خوشحالی
تو وجودم داشتم پر کشید و رفت
اول ک فهمیدم زین خونه نیست و حالا عم که کلمه داداشتاهی کشیدمو برا تریشا سر تکون دادم
پله هارو دوتا یکی بالا رفتملباسامو با یه سرهمی خرسی عوض کردم
لنتی این سرهمیا خیلی خشگلن
تقصیر هریه منم دیگه از اینا خوشم اومده و هعی
میپوشمشونکلاه سرهمی دوتا گوش داشت ، کلاهشو روی سرم ننداختم
راه اومده رو برگشتم و روی مبلا کنار تریشا نشستم
ت: عاه خدای من لیاممم تو اینطوری میشی ادم نمیتونه
نخورتتمحکم گونمو بوسید و به خودش فشارم داد
لی: ماماااا
با اعتراض صداش کردم تا دست از له کردن من
برداره
حق به جانب برام شونه بالا انداختت: تقصیر خودته مارشملوی من اصلا خودتو تو اینه
دیدی ؟؟؟خندیدم و سرمو با کلافگی تکون دادم
دیگه داشتم خجالت میکشیدمص: اووو خلوت مادر پسری؟؟؟
ت: بیا بشین حاشیه درست نکن بچه
YOU ARE READING
My jealous love
Fanfiction+i hate you -you love me +i hate you -you love me +i said i hate you - i know you love me +yes i love you:) + ازت متنفرم _تو عاشق منی +ازت متنفرم _توعاشق منی + گفتم ازت متنفرم _من میدونم که عاشقمی +آره من عاشق توام ... :) #ziam #mayne #larry #nia...