Chapter 30

388 62 73
                                    

Liam POV

با دردی که تو کمرم پیچید چشمامو
باز کردم و به ثانیه نکشید با به یاداووردن دیشب
از‌خجالت دوباره چشمامو بستم و پتورو کشیدم
رو سرم

فاک من چه غلطی کردم!؟
کلمات و حرفایی ک دیشب گفته بودم تو سرم
رژه میرفت و باعث میشد بخوام ذوب بشم

خدایا حالا چجوری رو به روش ظاهر بشم!؟
وایی اگه لویی و هری..
صبر کن ببینم همشون میدونستن قراره دیشب
چی بشه!؟

ینی فقط من این وسط بی اطلاع بودم
حالا چجوری تو چشمای زین نگاه کنم!؟

یواشکی بغلمو نگاه کردم و دیدم زین توی
جاش نیست
ینی بعد دیشب منو تنها گذاشته؟؟
بغض سریع راهشو به گلوم باز کرد

یکم پتو رو از روی خودم کنار زدم و
سعی کردم بلند بشم

درد بدی تو باسنم پیچید
حس میکنم تریلی از روم رد شده
کاغذ زرد رنگی روی دراور توجه امو به
خودش جلب کرد

برش داشتم

« پایین پات و نگاه کن»

با تعجب به پایین تخت نگاه کردم
یه دست لباس اونجا بود برشون داشتم
و پوشیدم

کاغذ دیگه ای که زیر لباسا بود و برداشتم

« بیا بیرون پرنسس:)»

فاک اینا کاره زینه مطمئنم که هست
کی غیر اون میتونه باشه
اون عنقد رومانتیک بود و رو نمیکرد!؟

مثل پنگوئن راه افتادم سمت در
وقتی درو باز کردم دهنم از تعجب باز موند

کی وقت کرده بود اینکارو بکنه
باورم نمیشه دارم خواب میبینم مگه نه؟

خدایا میشه دیگه بیدارنشم؟

گلبرگای رز قرمز یه جاده رو تشکیل داده بودن
و ما بینشون شمع های کوچکی بود

وسط اون جاده کلمه لاو درست کرده بود
دستمو رو دهنم گذاشتم و تا بلند بلند نزنم زیر گریه

دردمو به کل فراموش کردم
اروم اروم به جهت گلبرگ ها حرکت کردم و رسیدم
به میزی که به قشنگ ترین حالت ممکن چیده
شده بود

عسل خامه پنکیک پنیر ...
همه چی روی میز پیدا میشد

گلبرگ ها و شمع ها رو میزم هم بودن
حسابی خشگل شده بودن

پس زین کجاست؟
با نشستن دستی دور کمرم کمی از جا پریدم
ولی با شنیدن صداش کنار گوشم اروم گرفتمو
بغضمو قورت دادم

My jealous love Where stories live. Discover now