Zayn POV
ز: ماما من حالم خوبه
با کلافگی گفتمو رومو ازش برگردوندم
لیام با دو پله هارو پایین اومد و ژاکتمو سمتم گرفتنگاهی به سرتاپاش انداختم
ز: تو نمیای؟؟لی: عام خوب...
ت: بدو اماده شو دیگه لیام از دست شما به این باید التماس
کنم بگم خونه بمون نیا به تو باید هعی بگم امادشو بریم
بدوید دیر نرسیملیام مظلومانه سرشو تکون داد و دوباره راه اومده
رو برگشتت: زین هنوزم میگم بهتره بمونی
ز: ماما
خیلی محکم اسمشو صدا زدم و فکر کنم احتمالا
از لحنم فهمید که چقدر کلافه ام کردهبابا یه کبودی و یه زخم ک دیگه این حرفا رو نداره
حالا خوبه ماما باهامون دکتر نیومده بودالبته لیام حسابی جای غرغرای مامان و پر کرد
وای کج نشو اینجات درد میگیره زینی ، اونوری نشو زینی
خم نشو زینی، اونطوری نخواب زینیچیه که فقط دکتر گفت ضربه خورده به کلیه ام
هرچند همه کارای لیام برام شیرین بودندرواقع هر لحظه ک میگذره بیشتر شیرین بودنشو
حس میکنم
انگار سلولای بدنم یواش یواش دارن شیرین بودن
لیامو درک میکنناروم پله هارو پایین اومد و کنار من ایستاد
ماما تا از اماده بودن ما خیالش راحت شد
به سمت در راه افتاد و ما به تبعیت ازش دنبالش راه
افتادیملی: خوبی!؟ جاییت درد نمیکنه؟؟
ز: خوبم لیام خوبم ، چرا نمیخاستی بیای ؟
لی: اونا از من خوششون نمیاد
چی باید درجوابش میگفتم؟؟
فقط دستمو پشت کمرش گذاشتم تا فکر اونارو
از سرش بیرون کنهتمام مدت ک توی ماشین بودیم همه ساکت بودن
امروز روزی بود که روبی بازم میخاست برهاین اتفاقی بود ک همیشه میوفتاد
هردفعه نقل مکان میکردن بخاطر شغل عمو
منم هردفعه همینطوری ناراحت میشدم انگار که
هرگز قرار نیست به این روند عادت کنمتو فکر بودم ، با حس دست لیام توی جیب ژاکتم
و بعد قفل شدن انگشتاش توی انگشتام از فکر بیرون اومدم
YOU ARE READING
My jealous love
Fanfiction+i hate you -you love me +i hate you -you love me +i said i hate you - i know you love me +yes i love you:) + ازت متنفرم _تو عاشق منی +ازت متنفرم _توعاشق منی + گفتم ازت متنفرم _من میدونم که عاشقمی +آره من عاشق توام ... :) #ziam #mayne #larry #nia...