Chapter 8

319 68 17
                                    

Liam POV

‎باید انتظار چی رو میکشیدم نمیدونم
‎دعوا
‎کتک که خوب تا حالا بد نزدتم ینی اصلا نزدتم
‎شایدم زور گویی
‎مزه خون تو دهنم رشته افکارمو پاره کرد انقدر از استرس گازش
‎گرفته بودم که پاره شده بود

‎از زین عصبانی باید انتظار همه چیو داشت
‎معلوم بود روبی میخواد بدونه چی شده ولی جرعت نمیکرد حرف بزنه

‎سکوت بود ولی نه سکوتی که آرامش داشته باشه
‎حداقل برا من نه

‎عاخه مگه من چیکار کردم
‎اون که از من بدش میاد دیگه چشه

‎چقد دلم برا زینی مهربون خودم تنگ شده با یاد آوری بچگیای زین
‎لبخند رو لبم نشست

[Flashback ]

‎توپ زیر پاهام لیز خورد و روی جفت زانو هام خوردم زمین
‎صدای خنده های بچه ها بیشتر آزارم میداد

‎اونا عادت داشتن منو اذییت کنن
‎همیشه عمدا کاری میکردن تا منو ضایع کنن
‎به زور خودمو نگه داشته بودم که از دردی که تو پاهام پیچیده
‎جیغ نکشم

‎-چه خبرتونه اتفاقه دیگه میوفته مگ خودتون زمین نمیخورید نیشاتونو ببندید

‎بدو به سمتم اومد

‎- خوبی لیوم

‎سرمو بلند کردم و چشمام قفل کاراملیای مهربونش شد
‎همه دردام یادم رفت و لبخندی ناخداگاه روی لب هام نشست سرمو تکون دادم و اونم کمکم کرد تا بلند بشم

[end of Flashback ]

‎کاش هنوزم اونقدر مهربون بود

‎با ترمز ماشین زین سریع پیاده شد و درو محکم کوبید از صداش توی جام پریدم

‎- باز چه غلطی کردی که اینجوری عصبی شده

‎با حرف روبی حرصم گرف عاخه به این چه

‎- به تو ربطی نداره

‎کلماتمو با حرص و محکم گفتم و فرصت حرف زدن بهش ندادم
‎از ماشین پیاده شدم پشت سر زین دویدم

‎کلید انداخت و در و باز کرد
‎لامپ ها خاموش بود مگه ساعت چنده انقدر دیر اومدیم داشتم
‎سالن و دید میزدم تا بلکه یکی بیدار باشه ولی نوپ دیر اومدیم
‎ تا برگشتم با جای خالیه زین روبه رو شدم

‎چشامو چرخوندم و بی کوچک ترین صدایی پله هارو طی کردم
‎به جای اینکه به اتاق خودم برم وارد اتاق زین شدم

My jealous love Where stories live. Discover now