Chapter 16

385 78 65
                                    




‏Liam POV

مثل دیوونه ها به سقف نگاه میکردمو لبخند میزدم
زین زیادی شیرین نشده بود دیروز؟

یه دفعه با یاداوریه نواه چشمامو محکم رو هم فشار دادم و از جام بلند شدم لباسامو عوض کردم
پله ها رو پایین رفتم

لی: صبح بخیر

همه: صبح توام بخیر

همه به جز زین جوابمو دادن
اگه امروز نواه حرکتی بزنه باز ممکنه عصبی بشه و بره
عاخه یکی نیست بگه چرا رفتی گفتی بیا باهم باشیم
اروم که نشدی هیچی به درداتم اضافه کردی

لغمه هام مثل سنگ میرفت پایین و مدام خودمو سرزنش میکردم

زین از جاش بلند شد رو به من گفت پاشو بریم دیرمون شد

ت: عه چیزی نخورده که هنوز

ولی من از جام بلند شدم

لی: نه ماما خوردم سیر شدم

گونشو بوسیدم و پشت سر زین راه افتادم

ز: تاحالا بهت گفته بودم خیلی چاپلوسی؟؟

ابرو بالا انداختمو باتعجب گفتم

لی: چراااا

ز: چرااا؟؟ چپ میری راست میای هعی تپ تپ ماچ میچسبونی به این و اون
از بچگیتم لوس بودی

لبام اویزون شده بودن و از طرفی از لحن حرف زدن زین خندم گرفته بود

لی: نخیرم من لوس نیستم کسیو هم هی ماچ نکردم

زین یهو به سمتم برگشت و با چشمای درشت بهم نگاه کرد

ز: نیستییی؟؟ فاککک چقد پرویی لابد اون منم هعی هری و ماما و بابا رو ماچ‌میکنم از سرو کول اون مرتیکه میرم بالا

لی : کدووووم مرتیکه

صدام موج خنده رو داشت ولی خودمو کنترل میکردم نزنم زیر خنده

ز: همون پسره که شبیه الارم ساعت شیش صبح میمونه

چشام از حرفش گرد شد و نتونستم جلوی خندمو بگیرم ریز خندیدم ولی بازم زین متوجه اش شد و بهم چپ چپ نگاه کرد

بداخلاق اصا نمیتونه مهربون باشه
وارد راه رو مدرسه شده بودیم و من اصلا نفهمیدم کی رسیدیم
حق دارم خوب الان چندسال شده بود ک زین باهام اینجوری حرف نزده بود هرچند بازم تهش با اخم بهم فهمونده بود که پرو نشم

My jealous love Where stories live. Discover now